گفتگویی سرشار از نانوشتنیها
اشاره: این گفتگویی است پر ابهام. سرشار از سوالهای ناپرسیدنی و جوابهای نانوشتنی. با زحمت بسیار به گونه ای تنظیم شده که ناگفتنیها دست کم اینکه نافهمیدنی نباشند. حتی به دوستانی که در همشهری گفتگو را خوانده اند، توصیه میکنم اینجا با تامل بیشتر آن را مرور کنند:
دغدغه روشنفكران مدرن
چند سالي بعد از فروپاشي شوروي، يك بار خبرنگاري از واتيسلاوهاول، رئيس جمهور وقت جمهوري چك، پرسيده بود: با دموكراتيزه شدن جهان، به نظر مي رسد دودغدغه بزرگ بشر، آزادي و عدالت اجتماعي، از حوزه مبارزات روشنفكري به عرصه چالش هاي حزبي و رسانه اي كشانده شود، با اين حساب، روشنفكران قرن بيست و يكم، براي چه آرمان بزرگي خواهند جنگيد؟ هاول پاسخ داده بود: «شايد بزرگترين آرمان نسل آينده روشنفكران حفظ محيط زيست باشد، در قرن آتي روشنفكران بيش از هميشه دلمشغول محيط زيست خواهند بود.» پاسخ هاول، البته براي آنها كه در سپهر او زيست مي كنند، بيشتر قابل درك است. سبزگرايي در كشور ما، اغلب انگاره اي مبهم و لوكس با حوزه در بردارندگي محدود انگاشته مي شود. به عبارت ديگر، حتي براي اغلب دانش آموختگان ايراني مرزهاي تأثير و نفوذ انديشه سبزگرايي مشخص نيست، از سوي ديگر آن را دغدغه اي لوكس مي دانند كه در تعارض با دغدغه بنيادين ديگر، توسعه گرايي است، همچنين اينگونه تصور مي شود كه دغدغه اصلي سبزگرايان، حفظ چشم اندازهاي طبيعي و جلوگيري از آلودگي شهرها و منابع طبيعي، فقط يكي از ده ها وظيفه هر دولت بوده و نيز دلمشغولان آن عرفاً مي توانند گروهي اندك شمار از نخبگان با تفنن ها و دلبستگي هاي خاص خود باشند. اما سبزگرايي به آن مفهوم كه هاول به آن اشاره مي كند، بي ترديد در ذهن روشنفكر مدرن مورد نظر او قالبي از يك بينش تمام را دارد.بينشي كه مي تواند به ارائه تحليلي جامع و كارآمد از وظايف دولت مدرن و تعاملات اجتماعي شهروند جامعه مدرن بينجامد.
انسان، سیاست و قهقرا
این دو تصویر نماد همه تاریخ افغانستان در ۴۰ سال گذشته هستند. تصویر سمت چپ پارکی در کابل را نشان میدهد با مردمی آسوده خاطر و سیمایی که اصلا با تصاویری که اکنون سالهاست از افغانها میبینیم شباهتی ندارد. و عکس سمت راست وضعیت کنونی همان پارک است. فقط در چهل سال یک ملت میتواند چنین بلایی بر سر خود بیاورد. این عکس را باید فرو کرد در چشم همه طرفداران جهانی سازی که میگویند باید به عقل بشر اعتماد کرد و در نهایت انسان برای برون رفت از هر مشکلی راهی پیدا می کند. این دو تصویر می گویند توان خودتخریبگری بشر کمتر از مصلحت سنجی او نیست.
یک داستان: همه تاریخ جنگل
قبلا جنگل بود. بعد كمي زباله بود. بعد زبالهها بيشتر شد. بعد بايد زباله ها را مي روفتند. دير شد. خيلي دير شد. روفتن زبالهها حالا سخت است. ناچارند جنگل را هم با زبالهها بروبند.
مهمانی طبیعت: شعری برای سرمای این شبها
اگر آزادی برف بود،
تمام عمر بی سرپناه می خفتم . . محمد الماغوط
پايتخت آلودگي جهان
ابتدا: تهديد آلودگيهاي نفت و پتروشيمي، از عسلويه در دوردست آب هاي گرم خليج فارس تا ميانكاله در كرانه خزر. اين طرف بيمحابا بدون رعايت هيچ ملاحظه زيستمحيطي و بينياز از كسب مجوز سازمان مسئول، هر بلايي كه دلشان ميخواهد بر سر زمين روا ميدارند و آن طرف در دل طبيعتي دچار هزار جور استرس و فشار اكولوژيك اصرار دارند كه پالايشگاه احداث كنند. دور از منظر و در دوردست واقعبودن دليل اين همه رواداري آلودگي نفتي بر طبيعت ايران نيست، همين جا در حاشيه پايتخت نيز پالايشگاه با اهالي اسماعيلآباد و باقرشهر و ... آن روا داشته كه انگار با ماكت كوچكي از ماجراي يونيون كاربايد و اهالي آن روستاهاي پيرامونش روبهرو هستيم.
بعد: عسلويه اكنون بزرگ، مشهور و خيلي متمول است. شايد مردم بومي آن نه، اما پروژههاي فعال در اين منطقه قطعا اينچنين هستند. بسياري از اين پروژهها را كمپانيهاي بزرگ بعضا خارجي كه اشتهار بينالمللي دارند، نظارت و راهبري ميكنند. سابقه اين كمپانيها ميگويد كه در كشورهاي ديگر بسيار مراقب آثار زيستمحيطي و اكولوژيك فعاليتهاي خود بودهاند. در عسلويه اما اينگونه نيست. چرا؟ پاسخ ساده است؛ هيچ پيمانكاري تا كارفرما وادارش نكند، به خود سخت نميگيرد!
ديگر: وزارت راه، وزارت نيرو، وزارت جهاد كشاورزي، وزارت صنايع و وزارت نفت. اينها فهرست بازيگران اصلي تيم هجوم به طبيعت ايران هستند؛ سازمانهايي كه غالبا ارزيابي زيستمحيطي را به هيچ نميانگارند و هر جا كه دستشان برسد، بر اين طبيعت رنجور خنج ميكشند. پيراهن شماره 10 (فعالترين و مؤثرترين بازيكن در هر تيم) را به تن كداميك از اين 5 نفر بايد پوشاند؟ بياغراق جملگي شايسته اين شماره هستند! اما به واسطه تاثيرگذاري افزونتر به نظر ميرسد در نهايت بايد اين شماره را به وزارت نفت داد؛ كسي كه ميخواهد در حاشيه ميانكاله پالايشگاه بسازد، البته كه به كمتر از كاپيتاني و شماره 10 رضايت نخواهد داد! اين را از مربي تيم، سازمان فخيمه محيطزيست هم بايد پرسيد؛ سازماني كه قانونا ميتواند و بايد كه تركيب تيم يا نحوه بازي آن را تغيير دهد، اما به غرغركردن روي نيمكت و خيرهماندن به تابلوي اسكوربورد ورزشگاه اكتفا كرده است.
سرانجام: متوليان عسلويه نام اين منطقه را پايتخت انرژي جهان گذاشتهاند. خوب نامي است، مبارك باشد، غرور برميانگيزد، متفرعنانه است و تبختر ميآفريند. زهي سعادت و كامراني... فقط مراقب باشند كه دير نيست روزي كه پايتخت آلودگي جهان هم لقب بگيرند؛ لقبي كه البته چندان تفاخري برنميانگيزد.
یک داستان جدید
طولانيترين داستان جهان
ميخواسته است به او بگويد دوستت دارم. ده سال گذشته و هنوز نتوانسته است. اين طولانيترين داستان جهان است. روايت آن تا حالا ده سال به طول انجاميده و شايد يك عمر ادامه پيدا كند.
تلف شدن نتيجه جست و جوی دوهزارو سيصد ساله
پايتختي تهران حاصل افزون بر دوهزارو سيصد سال جستجو بوده است . در قطاع هاي مختلفي از محورهاي غربي- شرقي و شمال شرقي به جنوب شرق و از شمال به جنوب كشور افزون بر بيست شهر طي دوهزار و پانصد سال گذشته بخت پايتختي ايران را داشته اند . اما در اين ميان طولاني ترين دوره پايتختي متعلق به شهر تهران است . حتي طولاني تر از شوش و هگمتانه و اصفهان . دويست سال پيش وقتي كريمخان زند براي نخستين بارراي به پايتختي تهران داد ، وچند سال بعد كه آقا محمد خان اين راي را به منصه اجرا گذاشت ، به واقع انتخاب آنها حاصل يك نگاه منطقي و آسيب شناسانه به وضعيت ديگر پايتخت هاي ايران در طول تاريخ و ديگر شهرهايي بود كه مي توانسته اند بخت پايتختي داشته باشند.
یک داستان: حادثه در صومعه
-نباید از او میخواستم بیشتر توضیح دهد، کلا مردها با اعتراف به گناهانشان هم ممکن است دوباره عنان نفس را از دست بدهند . .
در باره داستانکها
یک داستان: رویای درناهای طناز
توی اینهمه آدم که دور و بر من هست، فقط تو این شانس را داری که صدسال بعد هم زنده باشی. تازه به دنیا آمده ای. کودک سالمی هم هستی. وضعیت بهداشت و درمان هم توی دنیا بهتر شده. لابد تا تو بزرگ تر شوی بهتر هم می شود. شاید از صد سال هم بیشتر عمر کنی. اما من درست با صد سال بعد کار دارم. درست در چنین روزی که روز تولد من است، شاید بچه ها و نوه هایت را دور هم جمع کنی و برای شان تعریف کنی از آخرین کسی در جهان که می توانست رویای درناهای طناز را تعبیر کند. مثل امشب، که حتماً بزرگ تر که شدی برایت خواهند گفت که چطور برای مهمان ها توی باغ، شرح دادم رویای درناهایی را که نیم خواب و نیم بیدار، داشتند در عمق تاریکی آسمان به سمت جنوب می رفتند. تا آن موقع، قطعاً دیگر درنایی نمانده، اما شاید بتوانی همین طور کاری کنی که سده به سده کسی باشد که برای دیگران خاطره من را تعریف کند و خاطره درناهای طناز را و اصلاً خاطره زمانی را که رویا هم بخشی از زندگی آدمیان بود. تو این کار را می کنی و هر سده انگار که من از نو متولد می شوم.
برای شوخی: تصویر مستند از کودک آزاری توسط پریسلی!
روش هاي كهنه براي حل مشكلات تازه
ابتدا:در فصل تحسين شده اي از داستان "شازده كوچولو" راوي ماجرا يه يــــك نگهبان فانوس دريايي بــــرمي خورد كه مدام و دقيقه به دقيقه فانوس را روشن و خاموش كرده و هر بارنيز بادقت شب به خيرو صبح به خير مي گويد. مرد نگهبان درپاسخ به سوال شازده كوچولو در همين باره مي گويد كه قبلاً فانوس ، غروب ، روشن و صبح خاموش مي شد . دستور بود كه هنگام روشن شدن ، شب به خير و هنگام خاموش شدن ، صبح به خيرگفته شود.بعد زمان روشن و خاموش شدن تغيير كرده و دقيقه به دقيقه شد،اما دستور تازه اي براي شب به خير و صبح به خير نيامد . اين وضعيت خنده داري است كه مي بينيد!
ديگر: لندن 10ميليون جمعيت و 11 ميليون خودرو دارد. مترو40درصد حمل و نقل اين شهر را به عهده دارد. حتي اگر اتوبوس راهم كم كنيم ،باز، دست كم 5ميليون خودرو ناچارند روزانه در خيابان هاي لندن تردد كنند ، يعني حدود 50 درصد بيشتراز 3 ميليون و 500 هزار خودروي موجود در شهر تهران ،لندن ،بزرگراه وپل هوايي و زيرگذرو ... چنداني ندارد و اتفاقاً خيابان هاي آن باريك تر از تهران هستند. پس چرا چشم اندازترافيك در لندن بسيار بسامان تر ،آرام تر و قابل تحمل تر است ؟ وقتي مولفه هاي فيزيكي و قابل احتساب مقل تعداد خودرو ،طول خطوط مترو ،طول بزرگراته ها و ... را سربه سر مي كنيم ، آنچه به جا مي ماند مولفه اي نه چندان قابل احتساب است تحت عنوان " مديريت ترافيك " . اين است آنچه به ترافيك در تهران و لندن چشم اندازهايي متفاوت مي دهد .
سرانجام :عرض خيابان ها در تهران بر مبناي استانداردهاي متعلق به اواخر دهه 30 و اوايل دهه 40 خط كشي مي شود . در آن زمان خودروها خيلي بزرگ و پت و پهن بودند ، حالانزديك به 50 سال از آن زمان گذشته است . خودروها روز به روز كوچك تر شده اند ريال اما هنوز دستور تازه اي براي تغيير خط كشي خيابان ها و اصلاح اندازه معابر موسوم به كندرو، ميان رو و تندرو نرسيده است . نتيجه ، اين وضعيت نه چندان خنده داري است كه مي بينيم !
اژدها را فراموش کردهايم
تالکين استاد فانتري جهان، سخني مشهور دارد با اين مضمون که «خوب نيست يک اژدهاي زنده را وارد محاسباتتان نکنيد، اگر دور و برتان دارد پرسه ميزند.» اين حکايت ماست و بحران محيطزيست. به آمار که نگاه مي کنيم ميبينيم همه چيز دارد شتابناک از دست ميرود؛ دومين کشور جهان از نظر شدت فرسايش خاک( به تازگي گفته شد دومين نه، اولين!)، ششمين کشور از نظر جنگلزدايي(آمار چند سال پيش است، شايد الان ارتقا مقام پيدا کرده باشيم!)، اولين کشور در ليست سرخ کنوانسيون رامسر(اين يکي جديد است و قطعا بدتر از آنچه که اعلام شده نيست!)، پنجمين کشور جهان از نظر شدت بيابانزايي (اين آمار را احتمالا سازمان جنگلها و مراتع تکذيب ميکند. البته خوشبختانه اين سازمان منکر وجود بيابان در ايران نيست)، و کاهش 90 درصدي جمعيت حياتوحش در کشور(آمار مستند مرتبط را به زودي ايرن اعلام ميکند). اما کدام مقام بلند پايه کشور تا کنون در اين باره سخني به ميان آورده است؟(بلند پايه به جاي خود، حتي کوتاه پايهها هم ظاهرا در اين باره هيچ دلمشغولي و نگراني ندارند) نه فقط مقامات، بلکه رسانههاي جمعي هم در اين باره منفعل و ساکت هستند. جز يکي دو سطري در حد توجيه و اندرز، در ميان اين همه طرح جامع و طرح چشمانداز و سند بلند مدت و... آيا اشارهاي جدي به موضوع محيطزيست کشور و وضعيت اسفناک ديده ميشود؟ ترديدي نيست که همه اژدهاي گرسنه و خونريزي را که دارد اطراف ما پرسه ميزند و حريصانه به ما خيره مانده است، فراموش کردهاند.
يك داستان: در آرزوي مرگ براي همه منتقدان
و اينطور بود كه هيتلر نقاشي را رها كرد و دنبال يك كار بهتر رفت.
یک عکس واقعی، اما وهمناکتر از قصه های پریان
انتصاب به سبک کوه نشینان سییرا مایسترا
بعد: چندی پیش یکی از روزنامه ها گزارش مفصلی چاپ کرد در باره تخلفات زیست محیطی یک مدیر در یکی از شهرها. تخلفاتی مرگ آفرین که مستندات آن شگفتی بسیار برانگیخته بود. به تازگی آن مدیر، بله همان مدیر، منتصب شد به مسئولیت امور زیست محیطی همان شهر! حکم انتصاب را که میخواندم بلافاصله شیوه انتصابات در دولت کاسترو را به خاطر آوردم. بله، منفجر کننده پلها وزیر راه شده است.
سرانجام: یک سوال بی ربط: وقتی نوشته های ما هیچ تاثیر دنیوی و احتمالا اخروی ندارد، چرا مینویسیم؟ اخر برای کی؟ آخر برای چی؟
و سرانجام . . آن ايرن كه من ميخواستم
آیش ده ساله جنگلها، چالش جدید ما
مخالفت وزارت کشاورزي با طرح آيش جنگل هاي ايران
ايرن – خبرنگار ويژه : دليل تعويق طرح آيش گذاري ده ساله جنگل هاي ايران مخالفت وزارت کشاورزي اعلام شد. به گزارش خبرگزاري محيط زيست ايران (ايرن ) با وجود موافقت شماري از کارشناسان سازمان جنگلها و مراتع با طرح مذکور مديران اين سازمان و نيز اسکندري وزير جهاد کشاورزي به بهانه مشکلات اقتصادي و بحران اشتغال در استان هاي جنگلي اجراي اين طرح را در شرايط حاضر به صلاح نمي دانند. در يک نشست مرتبط ، وزير کشاورزي صراحتاً اعلام کرده است که به آيش گذاشتن جنگلها هزاران فرصت شغلي را از بين برده و در روستاها و شهرهاي کوچک حاشيه جنگلي بحران هاي اقتصادي و اجتماعي ايجاد کرده وحتي ممکن است در اين مناطق تنش امنيتي ايجاد کند .اين گزارش مي افزايد از آنجا که متولي عرصه هاي جنگلي وزارت کشاورزي است ، مخالفت صريح و قاطعانه اين وزارتخانه بااجراي طرح آيش گذاري جنگلها، با وجود پيگيري هاي سازمان حفاظت محيط زيست ، که در اين باره از نظر حاکميتي يک نهاد بالادست تر محسوب مي شود ،اين طرح امکان اجرا نخواهد داشت. بر اساس طرح ارائه شده از سوي معاونت محيط طبيعي سازمان حفاظت محيط زيست به دولت پيشنهاد شده است که هر گونه بهره برداري اقتصادي ،به ويژه تجارت چوب ،از مناطق جنگلي ايران به مدت ده سال متوقف شده و بهره برداري هاي آتي به وضعيت نهايي جنگلهاي ايران در پايان اين مدت ده ساله منوط شود . مساحت جنگل هاي ايران در چل سال گذشته بر مبناي گزارش فائو به کمتر از يک سوم ( از 22 ميليون هکتار به هفت و نيم ميليون هکتار )تقليل يافته است .
از ارژن تا پریشان، دریغمندی و دیگر هیچ
درود بر شما
نه تنها جانورانی که در دشت ارژن زندگی می کردند ناپدید شده اند بلکه پرندگان مهاجری هم که مدتی به میهمانی ارژن زیبا می آمدند هم دیگر نمی ایند
دشت ارژن با دریاچه اش از بین رفت در پایین تر دشت برم و جنگلهای باستانی بلوطش هم در حال از بین رفتن است و باز هم پایین تر از آن دریاجه پریشان هم در حال احتضار است و همکنون میخواهند با کشیدن جاده ای روستایی در شمال پریشان آخرین تیر خلاص را به منطقه باصطلاح حفاظت شده ارژن وپریشان وارد نمایند. پریشان ملتمسانه منتظر یاری شماست به فریادش برسید.
مهمانی طبیعت: پیشنهاد تازه برای آخر هفته
اوباما، محصول یا عامل تغییر؟
دبه در نياوريد لطفا!

ابتدا: شايعات
حكايت از آن دارند كه قرار است سال آينده نرخ بنزين نزديك بشود به قيمت واقعي آن .
دراين باره حتي از احتمال رسيدن نرخ بنزين سهميه اي به هر ليتر 300 تومان هم صحبت
شده است .
واقعي
شدن نرخ بنزين ،به رغم فشاري كه بر طبقات پائين دست وارد مي كند ،در ميان
كارشناسان اقتصاد طرفداراني جدي دارد و گروهي حتي آن را چاره اي اجتناب
ناپذير براي برون رفت اقتصاد ايران از بسياري مشكلات موجود مي دانند . اين نوشتار
اما قصد مخالفت يا موافقت با طرح افزايش قيمت بنزين را ندارد. بلكه منظور فقط
يادآوري يك توافق نانوشته ما بين دولت و مردم است .
بعد: از دير باز گفته شده كه توزيع انحصاري خودروهاي پر مصرف وآلاينده با سه برابرقيمت واقعي ، ما به ازايي است براي عرضه بنزين با قيمتي بسيار پايين تر از نرخ واقعي آن . يعني به واقع مصرف كننده ايراني پولي را كه تحت عنوان يارانه بنزين دريافت مي كند ، تقسيط آن مبلغ اضافه اي است كه هنگام خريد خودرو به دولت ( به عنوان توليد و توزيع كننده انحصاري خودرو در ايران ) پرداخته است . به عبارت ديگر، فرد مصرف كننده يارانه بنزين را قبلاً هنگام خريد خودرو به دولت پيش پرداخت كرده است و از اين بابت تا كنون با دولت بي حساب بوده است . البته اگر يك نظر سنجي انجام مي شد ،شايد از همان اول شهروندان ترجيح مي دادند كه از اين تحميل يك جانبه رها باشند ، خودرويي سالم تر ،ايمن تر و ناآلاينده تر را با قيمت واقعي بخرند و بهاي بالاي بنزين را در ازاي دسترسي آسان و ارزان به خودروهاي مدرن و با كيفيت و برخورداري از هوايي پاك و آسماني آبي درشهر و عدم اتلاف منابع ملي تحمل كنند .
سرانجام : منصفانه اين است كه اگر قيمت بنزين نزديك مي شود به نرخ واقعي آن ،انحصار بازار خودرودر كشور نيز شكسته شود و مردم اجازه استفاده از خودروهاي باكيفيت ، ايمن و غير آلاينده را با قيمت واقعي آن پيدا كنند .دبه در نياوريد لطفاً ، آن توافق اگر چه نامكتوب ، تحميلي و يك جانبه بود، اما به هر حال منافعي هم براي اين جانب ماجرا داشت، نمي شود كه اندك منافع اين سوي توافق ستانده شود، اما گروهي محدود خوش خوشان از انحصار بازار خودرو و همچنان پنجه بر حلقوم مردم بفشارند .