فقط به خاطر همين يك بيت

راستي من يادم رفته بود. نادر نادرپور انگار همين چند ماه پيش درگذشت؟ اين درگذشت را من با كسي ديگر اشتباه گرفته ام يا واقعا نادرپور درگذشته است؟ از صبح نميدانم چرا بي هيچ علتي يك شعر از او در ذهنم مي چرخد. اگر واقعا نادرپور درگذشته است، اين دعاي مادربزرگ من بدرقه او باشد كه هميشه نثار درگذشتگان نيك مي كرد: باشد كه بهشت بهره او باشد. دست كم به خاطر همين يك بيت باشد كه بهشت بهره نادر نادرپور باشد:

كجاست باد سحرگاهان كه در صفاي پس از باران

كند به ياد تو اي ايران به بوي خاك تو مهمانم . . . 

اجازه بدهید کمی بترسیم

ابتدا: هندی ها اعتقاد دارند اگر مستقیم به چشمان ببر نگاه کنید، به شما حمله نخواهد کرد. به همین خاطر در نواحی جنگلی هند روستاییان هنگام طی طریق در جنگل صورتکی با چشم های درشت از پشت سر خود آویزان می کنند. مستقیم چشم در چشم خصم دوختن، از قدیم نه فقط نشانه ای از شجاعت و دلاوری بلکه همچنین تمهیدی برای کنترل دشمن بوده است . . .

ادامه نوشته

استادان صدوق و ضيايي، آماده ام با شما مباهله كنم

ابتدا: ماجرای ببرهای سیبری گمان می کنم همچنان جذابترین موضوع زیست محیطی روز است. به تازگی اعلام شده این دو ببر را از باغ وحش آورده اند و نه از زیستگاه های طبیعی. بر خلاف پلنگ های ما که از دل طبیعت زنده گیری شده بودند. ببرهای سیبری قرار است چند ماهی بعد از عادت به آب و هوای ایران به میانکاله منتقل بشوند. یک محوطه دو هکتاری به همین خاطر برای آنها آماده سازی و فنس کشی خواهد شد. تجهیزاتی مثل پنکه و...هم برای آنها در نظر گرفته اند. کارشناسان می گویند برای احیای نسل یک گونه به یک جمعیت پایه دست کم چهل تایی و به یک زیستگاه دست کم پنجاه هزار هکتاری احتیاج داریم. اما مهندس ضیایی و دکتر صدوق می گیوند با همین دو ببر سیبری در همین دو هکتار می توانند نسل ببر مازندران! را احیاء کنند. بروتوس توهم؟

بعد: قرار است این دو ببر بچه زایی کنند. بعد بچه های آنها در میانکاله با هم جفت گیری کنند و همین طوری برو تا آخر، تا وقتی که از پشت هر بوته ای در گلستان و مازندران و گیلان یک ببر نعره بکشد. تجربه می گوید گربه سانان بزرگ چثه اگر از شرایط خوششان نیاید جفت گیری نمی کنند(این مطلب یک جور تعریضی هم دارد به مطلب قبلی این قلم با عنوان از جغذ بیاموزیم .خلاصه اینکه درباره کنترل جمعیت از گربه سانان هم می توانیم بیاموزیم.) ماجرای انقراض ببر مازندران لزوماً این نیست که تا قلاده آخر توسط شکارچیان به خاک افتاده باشند. محملتر این است که نسل آخر آنها به خاطر تخریب زیستگاه، از بین رفتن حریم و .. جفت گیری نکرده و خود خواسته جنگل های هیرکانی را به حال خود واگذاشته باشند. حالا اوضاع بهتر شده یا بدتر؟

سرانجام: شرط بندی که حرام است و اقدام به آن تعاقب ناجور دارد. اما مباهله گمان می کنم یک جور شرط بندی مجاز مذهبی باشد. به هیمن خاطر با آقایان صدوق و ضیایی نه شرط بندی بلکه حاضر به مباهله هستم. می می گویم این دو ببر نگونبخت سیبری اقدام به تکثیر نسل ببر مازندران که هیچ، حتی بعید است تمایل و رغبتی به یک بار جفت گیری پیدا بکنند. آن دو استاد بزرگوار البته نظر دیگری دارند. خوب، همین می تواند موضوع شرط بین من و آنها باشد. شما می گویید جفت گیری خواهند کرد، من می گویم نه. تعیین جایزه برنده شرط را هم به عهده شما می گذارم. برای شما قائل به آوانس هم هستم. می توانید در سرتاسر آن محوطه دو هکتاری بیلبورد نصب کرده و برای ترغیب ببرها به جفت گیری، بیست و چهار ساعته اقدام به نمایش صور قبیحه بکنید. شاید این ببرهای روس برای قدری تحرک بیشتر نیازمند قاطی کردن ودکا (ظاهرا يك جور زهرماري كه بدون آن هيچ جنبنده اهل روسيه قادر به جنبش نيست) با آب شرب شان باشند.آن هم اشکالی ندارد. بازهم من شک ندارم که برنده شرط بندی خواهم بود و این دو ببر هرگز در میانکاله جفت گیری نخواهند کرد. داور بین من و شما همه اعضای وبلاگستان سبز هستند. اولین عکسی که از این دوببر در حال جفت گیری نشان بدهید من بازنده شرط بوده و البته متعهد به تامین جایزه شما خواهم بود. پس این من و شما و میانکاله و دو ببر روس که شک ندارم بی حالی و سردمزاجی آنها به زودی عصبانی تان خواهد کرد.

اشاره: نظرات انتقادي شماري از دوستان به اين مطلب را ميتوانيد  در ستون دیدگاه ایرن اینجا بخوانيد.

از جغد بیاموزیم

ابتدا: خدا بیامرزد مرحوم دکتر جعفر پور استاد اقلیم شناسی دانشگاه تهران را. از آن استادها بود که علم در وجودش به خرد تبدیل شده بود و نه فقط دانش بلکه دانستگی را هم می آموزاند. شخصیت جذاب و در عین حال عجیبی داشت. برای مثال در عین آنکه برای آموزندان بسیار فروتن و سختکوش بود، در معرفی خود ضرورتی برای فروتنی نمی دید و همیشه تاکید می کرد بعد از کوپن( واضع طبقه بندی مشهور اقلیمی ) بزرگترین اقلیم شناس جهان است. نیز اینکه دانش روز را نه فقط از زاویه محاسبات دستگاه های دیجیتال بلکه غالباً از ساز و کارهای طبیعت و مولفه های آن باز می جست. براي مثال این جالب بود که همیشه تاکید می کرد برای پیش بینی هوا و اقلیم مطالعه رفتار جانوران گاه از موثرترین ابزارها است.مثلاً اگر در ابتدای شب می بینید که حیواناتی که به طور معمول توی حیاط ولو هستند، پناه برده اند به سایه سارها، حتی اگر آسمان کاملاً صاف باشد، شک نکنید که باران  درراه است و در طول شب فرا خواهد رسید. حتی برای پیش بینی اقلیم هم نظراتی اینگونه داشت. مثلاً می گفت که از جمله روش های پیش بینی میزان بارش در  سال آینده ، شمردن تعداد تخم هایی است که جغد می گذارد. دیدن دو یا سه تخم در لانه جغد، یعنی خشکسالی در پیش است، سه یا چهار تخم یعنی بارندگي احتمالا در خد نرمال خواهد بود و پنج تخم يعني اینکه بارندگی یا نرمال است، یا آنقدر که بشود به آن ترسالی گفت.آنچه را که جعفرپور گفته بود بعداً در یک مقاله انگلیسی هم (که اکنون متاسفانه منبع آن را فراموش کرده ام ) دیدم. نکته ای که هنوز یکی از شگفت زدگی ها و می شود گفت گره خوردگی های ذهن من است. اینکه جغد چطور میزان بارش سال آینده را پیش بینی می کند به جای خود، چطور می تواند تنظیم کند که دقیقاً چه تعداد تخم بگذارد؟سالهاست که می خواهم هر وقت دکتر کهرم را دیدم این سوال را از او بپرسم اما معمولاً بخش عمده ملاقات های ما دو نفر به ذکر شیرین کاری های خاص محمد علی اینانلو می گذاردو پرسیدن سوال خود را فراموش می کنم .

بعد: زادآوری زیستی سرزمین ما بنا به دلایل مختلف به شدت کاهش یافته، صنایع با چهل درصد ظرفیت خود مشغول کار هستند، دست کم چهار میلیون جوان جویای کار در ایران سرگردان و تقریباً نا امید هستند، قدرت خریدی که به واسطه فروش نفت داریم روز به روز در حال کاهش است، این قدرت خرید تا چهار پنج سال دیگر در پی اجرای طرح دولت اوباما برای جایگزینی سوخت های پاک و به حداقل رساندن مصرف  سوخت های فسیلی ، به مرز مایه کاری خواهد رسید. در این شرایط مقام اجرایی اول کشور می گوید کنترل جمعیت یک طرح استعماری است. شاید کل موضوع قابل تعبیر به یک اشتباه لپی باشد که از آن تقدیر از استعمارگران به ذهن مستفاد می شود.

سرانجام: یکی از مجله ها پنجشنبه گذشته گزارشي چاپ كرده است درباره یکی از مراکز اهدای خون درتهران. جانمایه گزارش این است که فروش خون به آخرین چاره برای تامین معیشت شماری از شهروندان تبدیل شده است و از جمله ماجرای زنی بی سرپرست روایت شده که در همین چند ماه اخیر برای سیر کردن شکم فرزندان خود 76 بار، بله 76 بار خون داده است. او می گوید بچه ها می دانند من چطور دارم شکم آنها را سیر می کنم و وقتی برای اهدای خون از خانه بیرون می روم با التماس سفارش اسباب  بازی می دهند.

بحث از کجا شروع شد؟از اینجا که یادی کردم از شادروان دکتر جعفر پوز و آموزه های او. خدایش بیامرزد که تلاش کرد شعور ما را دست کم به اندازه یک جغد افرایش دهد. خدا بکشد ما را که ظاهراً زحمات او و همه هم نسلان او را به هدر داده ایم.

شوآف، شعور و شنبه

ابتدا: شنبه گذشته در تاریخ محیط زیست ایران یک روز استثنایی و بی نظیر بود. این روز به عنوان یکی از روزهای خاص  در وقایع نگاری (کرونولوژی ) مدیریت، حفاظت و اطلاع رسانی محیط زیست کشور قابل ثبت است. اهمیت شنبه ای که گذشت در این است که ناگهان در این روز همه مدیران، علاقمندان، نویسندگان و طرفداران محیط زیست در یک اقدام از پیش هماهنگ نشده اما کاملاً همسو ویک شکل تصمیم گرفتند دست اندرکار یک شوآف بامزه شده و ساعاتی طولانی شعور خود را تعطیل کنند. در حوزه  سیاست اینگونه وقایع البته مابه ازا و تالی های متعدد دارد، اما در حوزه ای مثل محیط زیست قطعاً بی نظیر و شاهکاراست. ماجرا این است که دو قلاده ببر سیبری را از روسیه گرفته اند و به جای آن دو پلنگ به آنها داده اند. ناگهان شبکه های تلویزیونی ، خبرگزاری ها، صفحات وزنامه ها و حتی بعضاً محیط وبلاگ های مستقل در سپهر سایبر پر شد از این عناوین پر طمطراق که " ببرهای مازندران به وطن برگشتند" احیای مجدد ببر مازندران"."غرش ببر دوباره در طبیعت ایران طنین انداز می شود" و.... اکنون در اینجا ذکر دیدگاه های کارشناسی درباره موضوع، ملال آور و البته توهین به شعور خوانندگان است.لازم نیست شما حتماً مدیر، کارشناس یا نویسنده محیط زیست باشید تا حتماً بدانید که اولاً آنچه که منقرض شد در اصل زیستگاه ببرمازندران بود، نه خود این ببر، دوماً این دو قلاده موجود نگونبخت که به ایران آورده اند ببر سیبری هستند، نه ببر مازندران و سوماً اینکه این دو ببر امکان تکثیر و زادآوری در طبیعت ایران که هیچ،بعید است حتی یک بار تمایل به جفت گیری پیدا کنند!

بعد: عجب شوآفی بود. کم مانده بود تلویزیون روی تصویر قفس ببرها که داشت از هواپیما پیاده می شد صدای ساز مرحوم شامیرزا مرادی را بگذارد و ملت ایران را به رقص دو دستماله تشویق کند. رئیس سازمان حفاظت محیط زیست هیجان زده و در حالی که داشت نفس نفس می زد اشاره کرد که این پایان کار نیست و به زودی شیرهای ایران نیز به وطن برگردانده می شوند. دوست عزیز ما دکتر صدوق نیز کنار او ایستاده بود و هر از چند گاهی سری تکان می داد. بله ، سری تکان می داد. دیدی چه شد آقای دکتر صدوق؟ میدانم که از این حرفم بر آشفته خواهی شد. لابد باز خواهی گفت از فلانی توقع این حرفها را نداشتیم. اما شما، مهندس ضیایی و دیگر دوستانی که طعمه این شوآف شده اند باید به ما اجازه قضاوت و داوری بدهند. این حداقل حق ماست.

سرانجام: یکی دو ماه بعد مقام بالادست دکتر محمدی زاده  در برنامه های ادواری ارائه گزارش عملکرد به مردم، به تلویزیون خواهد آمد. لا به لای گزارش هایش درباره رشد برق آسای حوزه های مختلف اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و فضایی و هسته ای و ... حتماً اشاره کوتاهی به محیط زیست هم خواهد کرد. لابد خواهد گفت: ما نه تنها روند تخریب و آلودگی محیط زیست ایران را متوقف کرده ایم، بلکه در عملیاتی محیر العقول و بی نظیر در تاریخ جهان، دوگونه منقرض شده ببر مازندران و شیر ایرانی را هم احیاء کردیم. حتماً همین را خواهد گفت.

دیگر: می گوید مردم از آن رو در آب غرق می شوند که دچار توهم  وزن هستند. و اگر از این توهم رها شوند دیگر غرق نخواهند شد. تن بدهیم به شوآف های پیرامونمان و از زندگی لذت ببریم .چاره دیگری نیست.

آنونس

از نظر ادا کردن حق مطلب، یادداشتی که تا لحظاتی دیگر در این مکان نصب می شود شما را به هیجان خواهد آورد.

آنونس

یادداشت مفصلی که تا لحظاتی دیگر در این مکان نصب می شود خود آنونسی است برای یادداشت دیگری که بعد از آن نوشته می شود.