بلا تشبیه، در باره همه مدیرانی که من دیده ام

وقتی آهنگر ساعتساز می شود، از پتک برای صاف کردن عقربه ها استفاده می کند.

در همراهی ودر پاسخ به محمد درویش و بهروز حسنی مهموئی

یادداشت بهروز حسنی مهموئی با عنوان "یک نکته ی جالب پیرامون اطلاع رسانی در حوزه ی محیط زیست " بازتاب خوبی در فضای وبلاگستان سبز داشته است. مطابق معمول کاتالیزور این بحث و آتش افروز اصلی آن محمد درویش بوده، که البته خود هم نکات قابل تاملی به آن افزوده است. امیر سررشته داری هم توضیح خوبی در این باره داده است. جانمایه بحث این است که: روزنامه نیویورک تایمز با اشاره به کاهش توجه مردم به موضوع حیاتی و مهم تغییر اقلیم، چنین نتیجه گیری کرده است که غر زدن پیوسته و ترساندن مردم بدون نمایش دورنمایی امید بخش منجر به واکنش منفی مردم شده تا آن حد که انکار تغییر اقلیم آسان تر از پذیرش آن باشد.

البته بحث خوبی است، اگر چه تعریضی نسبت به آن دارم که در پی خواهد آمد. این نکته درستی است که متاسفانه غالب (یعنی بیش از 99 درصد) مطالب دلمشغولان و نویسندگان محیط زیست ایران را آه و ناله و مرثیه و روضه و سوگ نوشت و دریغا و وواسفا و . .  در بر می گیرد. من خیلی سعی کرده ام با تلفیق موضوعات مرتبط با اکوتوریسم و طبیعت گردی با مباحث زیست محیطی و همچنین پرداختن به مباحثی مثل فلسفه محیط زیست و نگاه به محیط زیست گرایی از زاویه اقتصاد سیاسی قدری از آن فضا فاصله بگیرم، با این وجود در نوشته های خودم هم آه و ناله کم نیست، که قدری از آن هم به هر حال اجتناب ناپذیر است، وقتی در ایران دلمشغول محیط زیست می شوی، انگار رسماً پا به یک مجلس ختم گذاشته ای، گاهی قدری هم  مطایبه (مثل همان ماجرای مباهله) بعضاً با عتاب دوستان هم مواجه می شود. اما از یک جهت، تصور می کنم جناب بهروز خان قدری اشتباه کرده است، کم شدن توجه عمومی در اروپا به مباحث مرتبط با تغییر اقلیم، بی تردید مرتبط با حواشی قبل و بعد از اجلاس کپنهاگ هم هست.اینکه برای اولین بار رسماً نهادهایی معتبر به اصل موضوع تغییر اقلیم تشکیک کردند و درست و نادرست آن شایعه در رسانه ها درپیچید که قدری از آمارهایی که تا کنون در این باره اعلام شده، اگر نه جعلی و نادرست، دست کم اینکه اغراق آمیز بوده است. همان حرفها، شماری از مردم را نسبت به موضوع آشفته و سر در گم کرده است. من با وجود اینکه خود در ترديد نسبت به نظریه تغییر اقلیم هستم، اما به عنوان یک روزنامه نگار طرفدار محیط زیست تاکید بر این مخالفت را منطقی نمی دانم. به هر حال بشر میل به ولنگاری و خوشباشی دارد، ممکن است یک سند سست مبنی بر عدم صحت نظریه تغییر اقلیم در افکار عمومی موثر تر از صد سنت متقن مبنی بر صحت این نظریه باشد. اساساً مخالف خوانی بیشتر با استقبال توده مردم مواجه می شود هم بدین رو من به شدت سعی کرده ام در نوشته هایم فیتیله موضوع تغییر اقلیم را پایین بکشم. به همین خاطر همچنان تصور می کنم آنچه که روح غالب اجلاس کپنهاگ را تشکیل می داد، شاید کم اثرتر از برخی حواشی آن، مثل همان ماجرای ایمیل های جعلی باشد.

ولی دیگر بار تاکید می کنم جان بحث بهروز حسنی مهموئی و محمد درویش درست است و امیدوارم مورد توجه قرار گیرد. ضمناً برای آنکه با حال خوشی این یادداشت را ترک کنید اضافه می کنم که بر مبنای اطلاعات دریافتی تاکنون برنده آن مباهله من بوده ام و اصلاً امکانی برای آنکه ببر نر سیبریایی حتی گوشه چشمی به ببر ماده بیندازد وجود نداشته است. طفلک ببر نر هنوز حتی به مرحله بلوغ نرسیده است. انتظار می رود با شرایط موجود قبل از بلوغ جسمی، حیوانکی به نازایی عاطفی و ذهنی برسد. جزئیات موضوع را احتمالاً دکتر کهرم و کامبیز بهرام سلطانی و سام خسروی فرد و حمید رضا ریحانیان بهتر می توانند توضیح دهند.