عباس الان كجا است؟
ابتدا: سرتا سر و وجب به وجب رودخانه تريشويلي را طي دو ماه گذشته چند بار گروه هاي تجسس و غواص حرفه اي گشته اند. در همه اين روزها هم يك گروه ايراني به سرپرستي همسر عباس، خانم فرخنده صادق، فاتح اورست، در محل حضور داشته اند و پيچيده ترين عمليات تجسس و نجات در طبيعت را پيگيري كرده اند براي يافتن نشانه اي از عباس . . كه تاكنون بي نتيجه بوده است. تاكنون به اين خاطر، كه فرخنده هنوز دست از جستجو بر نداشته و اميدوار و پايدار هنوز در نپال مانده است. اميدواري فرخنده را بسياري از دوستان عباس و طبعت گردان نيز دارند: اگر عباس توي رودخانه پيدا نشده، به اين معناست كه از رودخانه بيرون آمده، پس غرق نشده است. طبيعت منطقه هم چنين شرايطي را دارد كه كسي هفته ها در جنگلها و باتلاقهاي صعب العبور آن گم بشود. پس شايد ناگهان همين روزها اعلام بشود عباس خسته و كشان كشان خودش را رسانده به حاشيه يكي از باتلاقهاي تريشويلي و با انگليسي آميخته با ته لهجه مشهدي از بلمچي نپالي درخواست كرده استكاني چاي به او برساند. اما آيا عباس، اين فاتح دشوارترين قله هاي بالاي هفت هزار متر جهان آدمي است كه دو ماه توي طبيعت گم بشود؟
بعد: الان كه ما اينجا هستيم انگار حادثه خاصي رخ نداده. عياس عادت داشت مكررا همه را بي خبر بگذارد و مدتهاي طولاني ناپديد بشود. بعد ميفهميدي جاهاي عجيب و غريبي بوده مثل گالاپاگوس يا چراپونچي يا پوپوكاتپتل كه حتي تلفظ انها هم دشوار است. هميشه رازاميز و غافلگير كننده بود. اين بار هم همه را غافلگير كرده است. اين بار هم بي خبر به جاي دوري رفته است. اين بار هم معلوم نيست كي برميگردد.
ديگر: ده روزي بعد از ماجراي غرق شدن عباس، گروه نجات جسدي پيدا كردند با شباهتهايي به او. نپاليها از جمله به اين دليل كه در آن روزها گزارشي در باره غرق فرد ديگري نداشته اند اصرار ميكردند كه اين مغروق يابد عباس باشد. اما گروه ايراني و از جمله فرخنده با قاطعيت اعلام كردند كه مغروق يافته شده عباس نيست و جستجو بايد ادامه پيدا كند. سرانجام نپاليها مجاب شدند به پذيرفتن نظر گروه ايراني و عمليات تجسس ادامه پيدا كرد. همان وقت يكي از قايقرانهاي نپالي ايميلي فرستاده بود براي يك تورگردان ايراني تورهاي رفتينگ (قايقراني در رودخانه وحشي) و ضمن شرح ماوقع از جمله نوشته بود: ما به نظر گروه ايراني احترام گذاشتيم و آن مغروق را به عنوان ناشناس دفن كرديم. اما اگر آن نظر درست نباشد، ميتوان انتظار داشت كه آقاي جعفري از اين پس به يك راز ابدي در هيماليا تبديل شود. رازي كه هرگز گشوده نخواهد شد و جستجويي كه هرگز به سرانجام نخواهد رسيد.
سرانجام: بي آن كه خود بدانيم سالهاست كه بسياري از ما عادت داريم ايران را از دريچه دوربين عباس ببينيم. به جرات ميتوان گفت در همه بيست سال گذشته هيچ مجله و بروشور و كتاب گردشگري و طبيعتگردي و ايران شناسي نبوده كه بدون عكسهايي از عباس چاپ پشود. دامنه انتشار عكسهاي او در اين چند سال به صفحات ثابت روزنامه ها هم كشيده شده بود . از بس كه اين مرد بر انرژي، فعال، خلاق، هنرمند و در عرضه آثارش درويش و بي دريغ بود. يك عكس ميخواستي، يك دي وي دي با دو هزار عكس ميفرستاد. دست كم تا وقتي نسل ما زنده است همچنان روال همين گونه خواهد بود: هر بار مجله اي در باره ايران را ورق ميزني عكس هايي را ببيني از عباس. لابد عشاير به تدريج يكجانشين خواهند شد. زاگرس بي برگ و بارتر مي شود و خيلي از جاها ديگر آنچنان نخواهند بود كه در عكسهاي عباس ميبينيم. ايران را با عكسهاي او هميشه زيباتر حس خواهيم كرد. باشد كه باز هم ايران را زيبا ببينيم. و عباس كمكمان كند در اين باره. باشد كه تريشويلي آن استكان چاي داغ را دريغ نكند از عباس. شايسته بود براي درآميختن با هيماليا، اما باشد كه عباس راز ابدي اين كوهستان نشود. به راستي الآن عباس كجاست؟