ابتدا: همه را با یک چوب راندن البته کار درستی نیست. همچنین انگیزه همه آنها که با هدف هشدار برای بحران زیست محیطی دریاچه ارومیه روز سیزده بدر در کرانه های این دریاچه اجتماع کرده بودند، قابل احترام است. اما واقعیت این است که آن ازدحام سبز نبود، سرخ بود. روح تجزیه طلبی در آن غلبه داشت و طرفداران محیط زیست نباید اجازه می دادند فرصت طلبان سیاسی از آنها کولی مفت بگیرند. احتمالاً بدترین بازی که یک طرفدار محیط زیست می تواند در آن درگیر شود، ماجراهای نژاد پرستانه و ستیزه جویانه است. سیزده بدر دریاچه ارومیه آغشته بود به این بلیات و ای کاش طرفداران محیط زیست مراقب بودند به دام چنین ماجرایی نیفتند. اگر فرض کنیم که به هرحال درصدی از آدم هایی که آنجا بودند انگیزه زیست محیطی داشتند و از نیات سیاسی گردانندگان پشت پرده اطلاع نداشتند.
بعد: در یک پرده بالاتر، حتی شاید لازم باشد برای شماری از حاضران در آن برنامه که با انگیزه های سیاسی آمده بودند، نیز احترام قائل شد. موضوع البته پیچیده و پر مسئله ( پروبلماتیک ) است و این یادداشت مختصر را مجال پرداختن به آن نیست. اما اشاره وار می گویم و می گذرم که شما وقتی دریچه امید و مسیر سر راستی برای برآوردن حقوق شهروندی خود واعتراض به نقض آن را پیش رو نداشته باشید، همیشه اینطور نیست که لزوماً دست به اسلحه ببرید برای انقلاب و دگرگونی سیاسی و یا دست کم اینکه در یک تظاهرات خاموش به خیابان بیایید. امروزی تر و دانش آموخته تر باشید ، دست به قلم می برید و نشریه و وبلاگ و .. راه می اندازید، در قاعده اجتماع باقی مانده باشید وندال می شوید و دست به تخریبگری اجتماعی می زنید. گاهی هم نه این و نه آن، تصمیم به مهاجرت می گیرید و البته گاهی هم تصور می کنید یک راه برای اعاده حقوق نقض شده جداشدن زادبوم از سرزمین بزرگی است که دست کم در کوتاه مدت چشم انداز آن را امیدی نیست برای برآوردن این حقوق. میل به تجزیه طلبی در میان گروهی اندک شمار از جوانان آذربایجان شرقی و غربی و... به واقع رویه خشن تر همان میل به مهاجرت در میان گروهی پر شمار از جوانان تهرانی است، اینها نمی توانند شهرشان را جداکنند، خودشان را جدا می کنند، آنها نمی توانند خودشان را جدا کنند، تصور می کنند جداشدن زادبوم شان کار آسان تری است.
دیگر: البته همه می دانند ماجرای حضور جمعیتی بالغ بر هفتاد هزار نفر در بازی های تیم رده پایین و کاملاً معمولی تراکتورسازی چیست. طرفدارانی که گفته می شود بسیاری از آنها به تازگی دریافته اند که تعداد بازیکنان یک تیم فوتبال چند نفر است. یک مقام رده بالای امنیتی و کاملاً نزدیک به حاکمیت مدیر عامل باشگاه تراکتورسازی است. اما او کاملاً این موج را دامن می زند. یعنی او اینقدر آدم ندانم کاری است؟ گفته بودم که موضوع خیلی پروبلماتیک است.
همچنین: ماجرای این موج تجزیه طلبی خنده دار است . سردمداران آنها در سایت ها و وبلاگ هایشان از قزوین تا ماکو را آذربایجان جنوبی می نامند. آن طرف ارس هم بر همین مبنا آذربایجال شمالی است. و بحث اتحاد و وطن مشترک و از این حرفها. البته این طرف هم کسانی هستند که نه فقط به جمهوری آذربایجان بلکه به ارمنستان و حتی گرجستان هم می گويند پاره های جدا شده از ایران. ولابد آرزو دارند روزی آنها را دوباره به خاک وطن متصل کنند. اما واقعیت این است که نه آن سوی ارس هرگز پاره ای از خاک اصلی ایران بوده، نه این سوی ارس، هرگز به جایی جز دولت مرکزی ایران تعلق داشته است. در دوره های خیلی کوتاهی البته ایران بر قفقاز تسلط داشته، اما در عمده دوره های تاریخی قفقاز خارج از حاکمیت ایران بوده است. تشابه اسم برخی را به این اشتباه انداخته که لابد در عمده تاریخ جمهوری آذربایجان و مناطق آذری نشین ایران وحدت سیاسی داشته اند، در حالی که هرگز اینطور نبوده است. این طرف ارس همیشه ایران بوده و آن طرف ارس همیشه انیران. هر دو گروهی که با دو انگیزه متضاد ( خیلی متضاد ) خیاال خام اتحاد دو کرانه ارس را در سر می پرورانند خوب است نگاهی اجمالی به تاریخ سه هزار سال گذشته قفقاز بیندازند. برای اطلاع بیشتر در این باره شما را ارجاع می دهم به مقاله مفصل و مستند دکتر عنایت الله رضا در همین باره .
سرانجام: دوازده مولفه است که یک ملت را می سازد. مهمترین آنها حس همبستگی ملی است. یعنی این حس که تک تک شهروندان قلباً خود را با یکدیگر هموطن بدانند. بنا به نص صریح متون دانشگاهی جغرافیای سیاسی این حس فقط در میان شهروندان چهار کشور به طور کامل وجود دارد: ژاپن، بریتانیا، ایران و یک کشور دیگر. بر این مبنا تلاش برای نابودی و یا تجزیه این کشورها بی فایده است، مگر آنکه تا نفر آخر تک تک شهروندان آنها کشته شوند. اینها تنها کشورهای جهان هستند که اگر حتی فقط دو نفر از شهروندان آنها زنده بمانند باز یکدیگر را هموطن خطاب کرده و در پی اعاده کشور خود خواهند بود. دقت کنیم در این نکته که ایران تنها کشور کهنسال جهان است که در آن هیچ شهری به محلات قومی تقسیم نمی شود و به جز یک بار هرگز در آن نسل کشی یا جنگ های نژاد پرستانه رخ نداده است. یکی به خاطر شکیبایی و دیگر پذیری تاریخی ملت ایران و دیگری به خاطر همان حسن همبستگی ملی که به آن اشاره شد. خلاصه آنکه تجزیه طلبی در ایران سر به سنگ کوبیدن است و بس .
در نهایت: ماجرای دریاچه ارومیه ممکن است مشکلاتی برای سبز نویسی در ايران ایجاد کند. البته خوشبختانه رسانه های زیست محیطی و به خصوص وبلاگستان سبز در این باره هشیار بودند و من ندیدم کسی گول شانتاژهای تجزیه طلبان سرخ را خورده باشد. اما باید مراقب بود و همچنین نهادهای امنیتی را مجاب کرد که سبز نویسی در ایران هرگز ابزاری برای سوء استفاده سیاسی نبوده است و نیست و ماجرای دریاچه ارومیه نیز هیچ ارتباطی به فعالان زیست محیطی شناخته شده ایران نداشت.