سه نماد کاغذین توسعه نیافتگی
ابتدا: همیشه برای من این سوال وجود داشته که کدام عقل کلی به نظرش رسیده بود که ایران در قلب جنگلهای گیلان احتیاج به کارخانه بدبوی درخت خور ویرانگری مثل چوکای تالش دارد؟ در جنوب، کارخانه ای مثل کاغذپارس، که از یک ماده دور ریختنی یعنی ملاس نیشکر کاغذ می سازد در معرص تعطیلی و ورشکستگی بوده آن وقت آمده اند در قلب یکی از زیباترین جتگلهای ایران کارخانه ای ساخته اند که درخت می خورد و از آن طرف کاغذ بیرون می دهد. چطور فکر کرده بودند ما در ایران مزیت کاغذسازی داریم؟ چطور به این نتیجه رسیده بودند که در کشوری با کمتر از یازده درصد مساحت نواحی جنگلی توجیهی برای استقرار صنایع آلاینده در قلب جنگل وجود دارد؟ چرا فکر کرده بودند زادآوری جنگلهای ایران برای بهره برداری صنعتی کافی است؟ چطور متوجه نشده بودند واردات مواد اولیه همین کارخانه و یا اصلا واردات کاغذ از بهای واقعی درختانی که دارد به کام آن می رود برای کشور ما خیلی کمتر است؟
بعد: مسئول آموزش دانشگاه فهرستی به من داده به عنوان مدارک لازم برای تکمیل پرونده من در جهت اخذ حق التدریس. می گویم دو سوم این مدارک هیچ ربطی به دانشگاه، درسی که میدهم و کاری که دارم برای شما میکنم ندارد، و اصلا چرا از هر مدرک دوتا؟ سردرگم و بی حوصله می گوید: روال سالهاست که همین طور بوده، یک دسته مدارک می رود برای امور مالی و یک دسته هم میماند اینجا پیش ما. به هر حال مقررات دانشگاه است که باید همه این مدارک و کپی های شان را بدهید. میگویم: چرا به نظرتان نرسیده که فایل این مدارک را بخواهید و نه کپی کاغذی آنها را؟ میگوید: فکر خوبی است، اما باید اول مصوب بشود. این دیالوگ در سه شنبه همین هفته، یعنی چهارم مهر 91 انجام شده و از جمله رشته های اصلی مورد تدریس در این دانشگاه مدیریت است.
سرانجام: مدیر یک سازمان ماه پیش تلفنی نظر من را در باره کاری پرسیده بود. گفتم موضوع مفصل است و اجازه بدهید مکتوب کرده و برایتان ایمیل میکنم. شماره فکسش را داد! گفتم فکس نه، ایمیل. گفت به منشی ام می گویم به شما ایمیلش را بدهد. بله، واقعا منشی اش زنگ زد و ایمیل شخصی اش را داد. تصورش را بکنید، شما می خواهید یک نامه قدری محرمانه به رئیس بدهید اما آدرس ایمیلی که در اختیار شما گذاشته اند چیزی است شبیه نایس رد اپل ات یاهو دات کام! هفته بعد به قرار حضوری رفته بودم با آن مدیر. داشت داد سخن میداد در باره طرحهای مشعشعش برای تحول مدیریت در آن سازمان. و تمام مدت من به ایمیلم که نایس رد اپل برایش پرینت گرفته و روی میزش گذاشته بود نگاه می کردم!