برای قضاوت درباره این نوشته باید ابتدا آنارشیسم آبی 6 را در همین ستون بخوانید. گفتیم که مصادیق تاریخی و جغرافیایی نشان می دهند که تمدن و رفاه یک مقوله اقلیمی – محیطی است نه سیاسی – اقتصادی . در حالی که " قدرت" همه جا ریشه دوانده و سیطره گسترانده با این فرض که چون فـــقط پروژه های پیچیــــده و فراگیر سیاسی و اقتــــصادی می توانند ما را خوشبخت کنند، پس وجود دولتی مقتدر که این پروژه ها را اجرا و راهبری کند، لازم است.  فرق نمی کند، شما در ناب ترین شکل دموکراسی در اسکاندیناوی زندگی کنید، با بدوی ترین شکل توتالیتاریانیسم در خاورمیانه و آفریقا. عملاً توجیه "تمرکز قدرت" و وجود دولت های مقتدر و فراگیر همین است. پس، اقلیم شناسی دیرینه از این جهت که ضرورت تاریخی و جغرافیایی وجود دولت های مقتدر و فراگیر را نفی می کند، کاملاً با آنارشیسم پهلو می زند. و از دل این همخوانی آنارشیسم آبی یا آنارشیسم اقلیمگرا بیرون می زند. این آموزه هفتم بود از مجموعه آموزه هایی در تبیین و شناخت آنارشیسم آبی. در این باره دویست و نود و سه آموزه دیگر به همین قلم در همین جا منتشر می شود.