ابتدا: نمایندگان مجلس شورای اسلامی دیروز با فوریت طرحی موافقت کردند که بر مبنای آن سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ادغام و این وزارت به " وزارت فرهنگ و ارشاد و میراث فرهنگی و گردشگری” تغییر نام می یابد. این احتمالاً دهمین تغییر ساختار در حوزه گردشگری ایران طی ده سال گذشته است. همچنانکه این حوزه در حدود همین تعداد تغییر مدیریت، کمی کمتر از آن تغییر ساختمان و خیلی بیشتر از آن تغییر روش و سیاست و برنامه را تجربه کرده است.  می گوید نامدگان و رفتگان از دو کرانه زمان، سوی تو می دوند  هان ای تو همیشه درمیان. آنها که به این سازمان آمده بودند غالباً از جایی می آمدند بی ارتباط با حوزه گردشگری ، بعد هم به جایی رفتند باز بی ارتباط با این حوزه. ساختمان های قبلی اجاره داده شدند برای کارهای نامرتبط با این حوزه و ساختمان های موجود هم مشتریانی دارد برای هزار کار دیگر به جز گردشگری. می گوید تقلیل جایگاه از نهاد ریاست جمهوری به یک معاونت دریک وزارتخانه، آیا تهدیدی برای حوزه گردشگری است که قرار بود پیشتاز سیاست اقتصاد بدون نفت باشد؟ باید پاسخ داد: نه، هیچ تهدیدی در کار نیست. چون آن شعار یک شوخی بیش نیست. هیچ تغییری هم رخ نخواهد داد. گردشگرانی که می آمده اند، همچنان خواهند امد و آنها که نمی آمده اند، کماکان نخواهند آمد. و البته این سفره پاتایا و آنتالیا و دوبی و ...خواهد بود که همچنان از جیب شهروندان ام القرای اسلام رنگین تر می شود.

دیگر: سالها پیش جایی کار می کردم که رئیسی قدری دمدمی مزاج داشت. یک بار کارمندی خبطی کرده بود. رئیس عصبانی شد و سعی کرد یک تنبیه موثر برای آن کارمند پیدا کند. پرسید خانه این کارمند کجاست؟ گفتند: در تهرانپارس . رئیس دستور داد سرویس رفت و آمد به تهرانپارس منحل شود! عجولانه رفت و حاضر نشد به این حرف بقیه گوش دهد که این شرکت 20 کارمند دیگر ساکن در شرق تهران هم دارد و انحلال آن سرویس، بقیه را هم بیچاره می کند! رویه آن رئیس در تنبیه دیگران، البته مابه ازاهای مشابه زیاد دارد. کسی را می خواهند تنبیه کنند و از رویه های " انحرافی" بازش بدارند، سازمانش را منحل کرده و تقلیل می دهند. در فراز قبلی گفتم که جای نگرانی نیست. لابد بعدها کسی می آید که می خواهند به او دستخوش بدهند و به همین خاطر سازمان را دو باره بر می گردانند به وضعیت سابق!

سرانجام: اینکه قاطرها وقتی به سر بالایی می رسند همدیگر را گاز می گیرند مثالی است البته غیر مرتبط با موضوع این بحث. اینجا باید اشاره کرد به اینکه وقتی سلمانی ها کاری ندارند می نشینند و سر همدیگر را می تراشند. از این عنوان به آن عنوان و از این آدم به آن آدم و از این ساختمان به آن ساختمان بدون آن که واقعاً قصدی برای انجام هیچ کاری وجود داشته باشد البته بی شباهت به خاله بازی های دوران کودکی هم نیست.