ابتدا: اگر بنا را بر گفتار  و رفتار روزمره بگیریم، می توان گفت اساساً مردم ایران چندان اطلاع یا اعتقادی به مقولات کمی مثل آمار ندارند. هزار مثال می شود در این باره ذکر کرد.طرف می گوید من به احتمال نود و نه درصد می آیم، اگر یک درصد نیامدم، یادت باشد که به فلانی اطلاع بدهی و فلان کاغذ را به فلان آدم بدهی  و از آن دیگری آن موضوع قبلی را بپرسی و صد جور سفارش دیگر. شما کاملاً متوجه می شوید احتمال نیامدن او خیلی بیشتر از یک درصد است، چون برای احتمالی در حد یک درصد آدم اینقدر تمهیدات نمی اندیشد. ارجاعات به کمیت های حیرت انگیر که جای خود دارد. می گوید صف نانوایی تا سر کوچه بود، که البته منظوراز پیشخوان تا توی کوچه اســـــت، دیگری می گویـــد دروازه بانشان مفت نمی ارزید، هافبک حریف از در منزلشان شوت زد، رفت توی گل و تو میدانی که بازی توی ورزشگاه آزادی بوده و خانه  هافبک در تهرانپارس واقع است. و البته داستان آن مسافر تاکسی که گفته بود پانصد تومان فقط برای یک قدم ؟ اصلاً قابل ذکر نیست.

بعد: اواخر دهه شصت استادی داشتیم توی گروه جغرافیای دانشگاه تهران که علاقه وافری به مباحث اجتماعی داشت. ازجمله نظریات او یکی هم این بود که مردم در رفتار روزانه خود بیشتر از انکه تابع اقتضائات فردی و شخصیتی خود باشند، از الگوها و قالب های آهنین رفتار "توده وار"  تبعیت می کنند. مثالش دراین باره کاملاً توی ذهنم مانده است. هر سال دوسه روزی مانده به سیزده آبان مجری تلویزیون توی کوچه  و خیابان از مردم می پرسد  که نظرشان درباره استکبار جهانی چیست؟ و همه بلا استثناء می گویند که باید مشت محکمی به دهان استکبار زد. در حالی که در زندگی روزمره و هنگام جدال و دعوا لزوماً همه مشت نمی زنند . یکی لگد پرت می کند، یکی انگشت توی چشم طرف می کند، یکی موی خصم را می کشد، یکی نیشگون می گیرد ، شماری از هوطنان زاگرسی فی الفور دنبال گرز می گردند، شماری پیدا کردن کلوخ و کوبیدن آن برسر طرف مخاصمه را ترجیح می دهند، برخی حفظ فاصله اما استفاده بی رویه از الفاظ غیر بهداشتی را ترجیح  می دهند، یکی می خواهد زیر خم حریف را گرفته و بخواباندش کف خیابان و ده ها جور رزم خیابانی دیگر. اما در آستانه سیزده آبان همه انگار بوکسور باشند، فقط می خواهند با مشت حساب استکبار را برسند. ملاحظه اختلاف قد را هم نمی کنند. چون قاعدتاً قد کوتاه ها باید اکتفا کنند به کوبیدن مشت به شکم استکبار و قد بلند ها هم ترجیحاً بهتر است به کوبیدن توی ملاج او فکر کنند، اما نه، همه بوکسورهایی می شوند دقیقاً همقد استکبار جهانی که می خواهند با مشت توی دهان او بزنند.

سرانجام: چهار شب پیش گوینده اخبار ساعت 21 شبکه یک تلویزیون از تظاهرات چند میلیونی مسلمانان معترض در بحرین خبر داد. تنظیم کننده این خبر به کدامیک از دو بلیه جاری و ساری فوق الذکر دچار است ؟ در وهله اول شاید تصور شود مشکل فقط ناشی از خبرنگاری است  که چندان عالم جغرافیا نیست و نمی داند جمعیت بحرین در جمع حدود یک میلیون نفر است ، که تازه نیمی از آنها کارگران فصلی تایلندی و فیلیپینی و هندی و .. هستند که بعید است پا به چنان تظاهراتی بگذارند. اما می توان موضوع را ربط داد به بلیه اول، یعنی آمار ندانی مردم ایران و یا بلیه دوم یعنی تبعیت ناخودآگاه از الگوهای ذهنی منطبق با تلقیات جمعی. بر این مبنا همیشه و همه جا آنها که ما دوستشان داریم تظاهراتشان چند میلیونی است، ولو در پاکستان صدو پنجاه میلیون نفری یا بحرین یک میلیون نفری. به واقع هرگز احتیاجی به شمردن نیست، مهم فقط سیمای صف اول تظاهرکنندگان است. برای آنکه در چنین مقاله نسبتاً عالمانه ای هیچ جانبی از موضوع را فرو نگذاشته باشم، اشاره ای به احتمال جو گیری خبرنگار مذکور هم شاید لازم باشد. قدیمی ها می گفتند وقتی کسی گرسنه است او را به مغازه نفرستید. اضافه بر نیاز می خرد و اضافه بر قیمت پول می دهد.شاید لازم باشد تلویزیون به خبر نویسان سیاسی اش قبل از شروع به کار، به جای تصاویر خون و انفجار و بمب و... قدری هم تصاویر غیر مرتبط مثل راز بقا یا مسابقه فوتبال نشان بدهد. مشروط بر آنکه بعداً ننویسند "مردم بحرین از در خانه شان هر چه شوت زدند صاف رفت توی سه جاف دروازه استکبار در نیویورک . جمعیت شان را که نگو، از پرندگان آسمان و ماهیان دریا هم بیشتر بود."