از پروژه شیر تا پروژه ببر

در آن شب نشینی طولانی مجادله ای پدید آمد ما بین شماری از حاضران درباره ماجرای جنجالی انتقال دو ببر سیبریایی به ایران در قالب پروژه ای تحت عنوان احیای نسل ببر مازندران. مهدی نبییان و یکی دو نفر دیگر به بهانه دفاع از هوشنگ ضیایی و محمد باقر صدوق تلویجاً از این پروژه دفاع می کردند و من و دو سه نفر دیگر به بهانه همین پروژه تلویحاً از آن دو استاد محترم انتقاد می کردیم. دره شوری در ابتدا فقط گوش می کرد. اما بعد، با ذکر خاطره ای از پروژه موسوم به احیای شیر ایرانی به واقع هم حرف خودش را زد و هم بحث را تمام کرد.

ماجرای پروژه احیای شیر ایرانی

اگر می شد، این بزرگترین پروژه زیست محیطی تاریخ ایران بود. می خواستند نسل شیر ایرانی را احیا کنند. یکی از زیستگاه های اصلی این گونه در ایران، یعنی دشت ارژن به عنوان محل اجرای پروژه انتخاب شد. قاعدتاً صد هزار هکتار عرصه برای اجرای پروژه کافی بود، اما برای اطمینان خاطر عرصه را تا 180 هزار هکتار وسعت دادند. هر چه خانه و زمین و... روستایی و کشاورزی توی این محدوده بود را دولت تا دو برابر قیمت خرید. تا جایی که می توانستند حریم زیستگاه شیرها را وسیع و بدون هر گونه حضور و استرس ناشی از فعالیت های انسانی در نظر گرفتند. چهل قلاده شیری که قرار بود از پارک ملی "گیر" در هند خریداری شوند از یک سال قبل تحت نظارت و مراقبت قرار گرفته بودند. با حضور کارشناسان خارجی مطالعات کاملی درباره محدوده پروژه به عنوان یک زیستگاه طبیعی شیر انجام شده بود، اینکه چرخه اکولوژیک زیستبوم بتواند تکافوی تامین غذای گوشتخوار بزرگ جثه ای مثل شیر را بکند. حتی بسته های آموزشی برای جوامع محلی پیرامون منطقه آماده شده بود، و کلی تمهیدات دیگر.فقط یک ماه مانده بود تا زمان آوردن شیرها از هند و رهاسازی آنها در منطقه ...که انقلاب شد و پروژه به محاق رفت و روستاییانی که زمین های شان را به دو برابر قیمت به دولت فروخته بودند به فتوای امام جمعه وقت شیراز ریختند توی منطقه و هرکدام دو برابر زمین های فروخته شده را از نو تصاحب کردند!!

ماجرای پروژه احیای ببر مازندران

دوعدد (بله فقط دو عدد) ببر را از سیبری وارد کردند. این ببرها شناسنامه بهداشتی نداشتند و بر خلاف مقررات مرحله قرنطینه را هم طی نکردند. برای استقرار ببرها یک محوطه دو هکتاری (بله، فقط دو هکتاری) در میانکاله در نظر گرفته بودند، اما جالب است که همان محوطه نیز آماده نشده بود و به همین خاطر ناچار شدند ببرها را به باغ وحش تهران منتقل کنند. برنامه ای برای نگهداری از همین دو ببر هم نداشتند. هنوز دارند مجادله می کنند که مناسب تر بود به این دو ببر گوشت خر بدهند یا گوساله. به هر حال هر دو از خوردن گوشت آلوده دچار مشمشه شدند، ببر نر دو هفته پیش در گذشت و ببر ماده نیز احتمالاً همین روزها با شلیک گلوله به شقیقه اش کشته می شود. در تدوام اجرای پروژه می خواهند چهار ببر دیگر هم به ایران بیاورند.(یعنی بازهم طرح جفتگیری چهار ببر سیبریایی در ایران، به فرض اینکه زنده بمانند، برای احیای نسل ببر مازندران !) و هنوز هم زیستگاه قرار است همان محوطه دو هکتاری باشد که از همه امکانات لازم فقط یک فنس دارد و بس.

ممکن است با مقایسه دو پروژه، بگویید خوب، اولی را آدم هایی کاربلد انجام می دادند و دومی را آدم هایی که ظاهراً القبای اکولوژی را هم بلد نیستند. اما جالب است بدانید که (خود را برای یک غافلگیری جالب آماده کنید!)مدیرهر دو پروژه یک نفر است: هوشنگ ضیایی. بله هوشنگ ضیایی. پس چرا اینقدر اجرای این دو پروژه متفاوت است؟