از اول هم قابل پيش بيني بود. دکتر صدوق جانش را بر مي دارد و فرارمي کند. حدود يک سال و نيم پيش گفته بود،" مي دانم پذيرفتن اين پست مخاطره بزرگي است و در اين مخاطره دارم سي سال رنج و زحمت وآبرو و حيثيت را به وسط مي کشم. اما هميشه آرزوي اجراي طرح هايي رابراي حفاظت زيستگاه ها داشته ام و احساس مي کنم شايد در اين پست بتوانم اين طرح ها را سرانجام به اجرا برسانم. شايد بتوانم کارتازه اي بکنم" و حالا استعفا داده ورفته است. نه طرح هايش به مرحله اجرا رسيدند و نه آرزوهايش برآورده شدند. اميد ويژگي شجاعان است و صدوق البته آدم شجاعي بود. اما همه اميدها به نيک فرجامي نمي انجامند. اينکه صدوق هم نتوانست و اينکه صدوق سرانجام مجاب شد دامن از اين ورطه برکشد، نگراني هاي دلمشغولان محيط زيست را صد چندان افزون مي کند. براي چند يادداشتي که در ماه هاي گذشته با لحني عتاب آميز درباره صدوق نوشته بودم، صميمانه از ايشان عذر مي خواهم. (لحن سرد او در مصاحفه اي در حاشيه يکي از همايش ها نشان مي داد در اين باره بسيار از من دلگيراست.) خوشحالم که هيچگاه اعتمادمان را به اين طبيعت مرد به راستي صدوق از دست نداديم. براي او آرزوي سلامتي و شادکامي دارم و براي محيط زيست ايران ...البته از هميشه نگران ترم.