درطبقه بیستم ،برق پی در پی فلاش ها ، انبوه جمعیت خوش پوش ، کاشی های سفید که مثل آینه تصویر چلچراغ راباز می تابانند .

درزیر زمین ، دریچه کوچک مشبک ، تخت آهنی که پایه های آن در سیمان کف زمین محکم شده است و رد پاها روی زمین نمناک .

در طبقه بیستم ، پرده های بلند با تورهای سفید و حاشیه هایی از مخمل قرمز،پشت آنها چشم اندازی از اقاقیها و گل های اطلسی.

درزیرزمین ، ملافه ای خاکستری با لکه های قرمز. کودک با سری آویزان از لبه تخت ، به قطرات عرق که از پیشانی اش روی ردپاها می چکد ، نگاه می کند.

در طبقه بیستم سخنران در فاصله کف زدن ممتد مستمعان ، فرصت پیدا می کند لحظه ای عرق را از روی پیشانی  اش پاک کند .

در زیر زمین ، دیگر هیچ قطره عرق روی زمین نمی چکد. چشمانی باز، اما تا ابد خیره مانده است به امتداد رد پاها .