ابتدا:درروزي که قاعدتاً تراکم ترافيک نمي توانست از حد معمول بيشتر باشد، برف و باراني در کار نبود،‌جايي زمين فروکش نکرده بود،‌آبگرفتگي سيلابي را روانه خيابان نکرده بود، نمايشگاهي پرمخاطب هزاران خودرو را ناگهان به يک نقطه از شهر جذب نکرده بود، آغاز هيچ موعد خاصي نبود، لحظات آخرهيچ مراسمي هم نبود ، چهارشنبه صبح ترافيک تهران يکي از طاقتفرساترين شرايط خود در نيمه شمالي شهر را تجربه کرد.
از اين نظر براي هزاران شهروند مانده در ترافيک جانمايه درام " در غرب خبري نيست " القاء شد ، جنگ به هرحال کشنده است ، اما کشنده تر آن است که قهرمانان آن داستان نه در يک نبرد سنگين و با شکوه و بلکه در روزي درگذشتند که بيسيم چي لشگربه مرکز گزارش داده بود که " امروز در جبهه غرب خبري نبود . فقط يکي دوگلوله خمپاره به سمت ما شليک شد ."
ديگر: ترافيک شهر به مرحله لبريز رسيده است . اين خلاصه همه گزارش وضعيت هاي پيچيده فني و مهندسي است که امروزه در سمينارها و کنفرانس هاي روزانه و هفتگي و ماهانه ترافيک ارائه مي شود . تهران نسبت به همگنان کلانشهر خود ، نه خودروي بيشتري د ارد و نه اتوبان و بزرگراه و زيرگذر و روگذر کمتري .
در شهرهايي مثل لندن ،‌پاريس و مادريد شمارخودروها دست کم دوبرابر تهران و عرض و طول بزرگراه ها دست کم نصف تهران است . جمعيت اين شهرها هم کمتر از تهران نيست . اما ترافيک آنها اصلاً شباهتي به وضعيت طاقتفرسا و جانکاه تهران را ندارد. ممکن است تصور شود جادويي مثل مترو حلال همه مشکلات ترافيکي در اين شهرها است . اما به طور متوسط در اين شهرها مترو و بيست درصد مجموع حمل و نقل شهري را به عهده دارد. در تهران هم در يک روز دوردست که شبکه مترو به طور کامل همه شهر را در بر بگيرد، همين بيست درصد سهم از مجموع ترافيک شهر براي آن در نظر گرفته شده است . پس چرا خيابانهاي تهران روح را به شدت مي آزارند ، اما آن سه شهر نه ؟ شيوه هاي مديريت ترافيک به جاي خود ، نکته مهمتر اين است که جمعيت موجود در لندن ، پاريس و مادريد هرگز بيشتر از ظرفيت زيستي اين شهرها نيست . ظرفيت زيستي به واقع يک تلقي مهندسي از موضوع توان اکولوژيک است ، روشي است براي آنکه بدانيم همه چشم انداز حداکثر مي تواند چه تعداد موجود زنده را براي چه طور فعاليت هايي تحمل کند . تهران در وضعيت مطلوب جاي مناسبي براي زندگي حداکثر چهار ميليون نفر است . در شرايطي که سخت افزارهاي زندگي شهري به خوبي تامين شده باشد (مثلاً شبکه مترو به طور کلامل راه اندازي شود، مديريت شهر يکپارچه و منسجم باشد و صبح و شب رئيس جمهوري و شهردار درباره موضوعي فني مثل ارجحيت مترو بر مونوريل در روزنامه ها به هم نپرند و...) تهران شايد بتواند پذيراي شش ميليون نفر هم باشد . اما الان در روز جمعيت شهر از دوازده ميليون نفر هم فراتر مي رود . جمعيتي که هر کدام به طور متوسط دوبرابر يک شهروند اروپايي ناچار به تردد در شهر هستند ( دوجا کار مي کنند ،‌براي رسيدن به مقصد چند جور خيابان يک طرفه را بايد بالاو پائين بروند ، براي هر کاري ناچار به ده جور تردد زائد هستند و ...) و اين رفت و آمدها هم با سخت افزارهايي فرسوده وتحت مديريتي نابسامان صورت مي گيرد.
سرانجام : تهران به مرحله لبريز رسيده است . در کوتاه مدت هيچ کاري نمي شود براي اين شهر انجام داد . شک نکنيد که ماه به ماه اوضاع خرابتر خواهد شد . در نهايت چاره اي جز تغيير پايتخت نخواهند داشت و ديرنيست که مثل مکزيکوسيتي ،‌مسکو ، بمبئي و ... تهران شهري بشود که همه تورگردانان جهان مردم را از مسافرت به آن نهي مي کنند .