دکتر مرگ عنوانی است که معمولا به پزشکانی اطلاق می شود که در جهت کاهش رنج بیماران صعب العلاج اقدام به قتل انها میکنند. قانون برای برخورد با این پزشکان بلاتکلیف است. چون از سویی اقدام انها صرفا از سر انگیزه ای انسان دوستانه انجام می شود و از سوی دیگر اغلب با رضایت مقتولان صورت میگیرد. اما بزرگترین شبهه قانونی این است که اساسا قطع امید از حیات یک انسان، ولو مبتلایان به بی علاجترین بیماریها مغایر با روح تعالیم مذهبی و اخلاقی انگاشته میشود.

نوع برخورد مدیران سازمانهای دولتی با موضوع تالابها در ایران از جهاتی قابل قیاس است با رفتار دکترهای مرگ با بیمارانشان. مدیران ایرانی نیز ظاهرا مرگ تالابها را محتوم میدانند و برای تسریع این مرگ از هیچ اقدامی فروگذار نمی کنند. خشکاندن تالابها نه تنها برای انها امری مذموم نیست بلکه اقدامی در راستای توسعه و پیشرفت هم محسوب میشود و به همین خاطر اگر چه هر از چندگاهی اخباری منتشر میشود از فی المثل مجازات قطع درخت یا قتل حیات وحش، اما هرگز نشنیده ایم در ایران کسی را به جرم کاهش حقابه یک تالاب مجازات کنند. نکته همین است: جنگلها، حیات وحش، چشم اندازهای طبیعی و . . . دست کم این شانس را دارند که روی کاغذ کسی مخالف انها نیست و در حرف همه میخواهند برای حفظ انها کاری بکنند. اما اگر نه کارشناسان علوم محیطی، اما حداقل نود در صد مدیران برای تالابها سرنوشتی جز مرگ و نابودی قائل نیستند.  شاید برای نجات تالابها چاره ای نباشد جز انکه اول انها را از مطب دکترهای مرگ خارج کنیم: فعلا باید مدیرانی را که برای به دست اوردن یک کف دست زمین چغندر کاری بیشتر، اقدام به خشکاندن تالابها میکنند و یا اینکه گمان میکنند تالابها یک جور سیستم طبیعی و خدادادی برای دفع پسابهای شهری و صنعتی هستند!! مجاب کرد به شانس بقای تالابها و فوایدی که از این جهت میتوانند برای کشور داشته باشند. شاید هم لازم باشد برای تغییر ذهنیتهای عمومی در باره تالابها، نویسندگان محیط زیست قدری از وجه اسطوره ای را که برای کوهها و رودخانه ها و گونه های کم یاب حیات وحش تبلیغ میکنند، تخصیص بدهند به تالابها. باید همگان مجاب شوند که تالابها نه لزوما میرا هستند ونه کم فایده تر از اراضی کشاورزی، مضاف بر انکه همچون هر پدیده طبیعی دیگر فارغ از سود و زیانشان برای انسان حق حیات دارند.

آینده تالاب شادگان؟ شاید. این راهی است که تالاب پریشان هم طی کرده است.