يك كليساي دود گرفته، كهنه  و انگار در مرز ويراني. اين همه هويت كلن است. جهان اين شهر را به اين كليسا مي‌شناسد و شهر بي‌آن انگار هرگز نمي‌توانست چشم‌اندازي را پيدا كند كه اكنون دارد. نه فقط هويت تاريخي و فرهنگي كلن، و نه فقط اقتصاد گردشگري شهر، بلكه حتي معماري عمومي و طرح توسعه فيزيكي شهر نيز در همين كليسا شكل گرفته است. خيابان‌ها گرداگرد كليسا، و اگرا و متقارن از آن  دور شده‌اند تا حريم بيروني شهر. به گونه‌اي كه از هر كجا سربلند كني، كليسا را مي‌بيني. كلن، يعني همين كليساي هفتصد ساله دود گرفته و كهنه كه البته اصلا در مرز ويراني نيست و بر خلاف سيمايش، بسيار هم پايدار و استوار بر جاي خود مانده است.

بعد: حيات مدني در شهر، نيازمند يك عرصه است و يك سرچشمه، عرصه مسائل پيچيده‌اي مثل مديريت محيطي و ميزان مسئوليت‌پذيري شهروندان در برابر حقوق شهروندي را در بر مي‌گيرد اما سرچشمه تعريف ساده‌اي دارد: هر آنچه كه مي‌تواند به توليد فرهنگ در شهر كمك كند. گاهي يك كليسا، مثل آنكه در كلن هست، اين سرچشمه را ايجاد مي‌كند، گاهي يك سامانه فعال براي حمايت از جريان‌هاي پوياي فرهنگي. آن يكي را نياكان به ميراث باقي مي‌گذارند و اين يكي البته توسط مديريت شهري قابل پيگيري و اجرا است. اينكه چرا كليساي كلن آن نقش را در اين شهر داشته ولي في‌المثل نقش جهان در اصفهان نداشته، يا اينكه چرا مجموعه ژرژپمپيدو آن هويت را به پاريس داده، اما مجموعه عباس‌آباد در تهران هنوز براي رسيدن به فاز اول افتتاح گرفتار هزار جور تعارض و سردرگمي است، سئوالي است كه البته پاسخ به آن دشوار نيست، اما مطرح‌شدنش خود كنايه آشكاري است از اينكه چرا غالبا مفهوم مدنيت در چشم‌اندازهاي شهري ايران نمايه آشكار ندارد و اينگونه مي‌شود كه گاه به طعنه كلانشهرهاي ايران كلان روستا ناميده مي‌شوند.

سرانجام: عكس پايينتر صحنه‌اي از آخرين روزهاي جنگ جهاني دوم را نشان مي‌دهد و عكس بزرگ روزگار كنوني همان جا را، جهانگردان سرخوش كه عكسي به يادگار مي‌گيرند با كليساي مشهور شهر و در انبوه كافه‌هاي پيرامون آن مبهوت نظم و زيبايي كلن به اطراف خيره مي‌مانند. اين بناي دودآلود دست شهر را گرفته و از آن روزگار تيرگي و وحشت عبور داده است، سرچشمه حيات مدني يعني همين.