عاشق حافظ بود.تا آنجا که به یاد می آورد هیچ شبی در زندگی اش نبود که بی خواندن غزلی از حافظ به خواب رفته باشد. اما از وقتی که اجرای بخشنامه جدید در اداره اجباری شد غزل خوانی های شبانه را تعطیل کرد. یک هفته بعد حتی دیوان حافظ را از عسلی کنار تختخواب برداشت و برد گذاشت توی قفسه مابین همه کتاب های دیگر. آن طور که شنیده بود تنظیم همه مکاتبات اداری در قالب غزل  بقیه همکارانش را هم از هر چه شعر و غزل است بیزار کرده بود.