به یاد دکتر اسدی
و مرگ در جايي از جاده ياسوج كمين كرده بود. كوزه بالاخره از چشمه برنگشت.
گفت اي سوار سرگشته سروها، روح من شبي مهتابي را نثار تو ميكند... خدايش بيامرزد كه مهربان مردي بود براي مخلوقاتش.
و مرگ در جايي از جاده ياسوج كمين كرده بود. كوزه بالاخره از چشمه برنگشت.
گفت اي سوار سرگشته سروها، روح من شبي مهتابي را نثار تو ميكند... خدايش بيامرزد كه مهربان مردي بود براي مخلوقاتش.
اين برف سنگيني كه باريده است در اين چند روز، برفي كه در افزون بر 40 سال كمسابقه بوده است، از پس آن تنگچشميهاي آسمان بر می تابد که طبیعت هرگز نامهربان نيست.
جايي ميدهد، جايي نميدهد، زماني ميبارد، زماني نميبارد، زماني خوشخوي است و زماني تندخوي، اما هرگز حق را فرو نميگذارد و جايي را از آنچه بايسته حيات آن است، محروم نميكند. نامهربان خود انسان است كه براي لقمه ناني پهنه وسيعي از طبيعت را نابود ميكند، براي 20 دقيقه زودتر رسيدن جنگلي 3 ميليون ساله را ويران ميكند، آبکندها مسدود ميكند، برخط القعرهاي حياتافرين سد ميبند، بيمحابا براي اندك طعامي، شايد چربتر و شايد هم نه، گستره وسيعي از زيستبوم را به گند مي آلايد و رفتارش با طبيعت مصداق آن «مستي بود كه از ران خود ميخورد كباب...»
اين مجال فرصت نيست كه واشكافته شود كه بهدرستي طبيعت هميشه و همهجا منشاء ثروت و بختياري است و همه آنچه تيرهروزي و فقر و انهدام را موجب شده محنصراً ريشه در رفتارهاي كوتهبينانه انسان دارد. به اين برف بنگريم، دهه هفتاد را بهخاطر بياوريم و در رفتار خود با طبيعت ايران تأمل كنيم.