بلدوزرهاي فرض محال   

اگر يك نفر سوار بلدوزر بشود و از اين طرف تخت‌جمشيد تا آن طرف آن و يا از اين سوي ميدان نقش جهان تا آن سوي آن نوار پهني را با زمين يكسان كند چه واكنشي نشان مي‌دهيد؟

چنين فرضي را احتمالاً  ناممكن مي‌دانيد. قطعاً تصور مي‌كنيد  از حالا تا آخر تاريخ محال است چنان بلدوزري روانه تخت جمشيد و نقش جهان بشود اما فرض محال، محال نيست.

 اين را سرنوشت كنوني جنگل ابر مي‌گويد. متأسفانه در ايران ميراث طبيعي - به‌معناي آن بخش از طبيعت كه فراتر از آثار اكولوژيك و زيستبومي واجد ارزش است-  مفهومي شناخته شده نيست، وگرنه به آساني قابل اثبات است كه ارزش اين جنگل به‌عنوان بخشي از ميراث ايران‌زمين، هرگز كمتر از تخت‌جمشيد و نقش جهان نيست.

 اينجا محل تلاقي3‌جريان اقليمي اصلي غرب و جنوب آسيا، يعني پرفشارهاي سيبري (جريان خشك و سرد)، پرفشار جنب حاره (جريان گرم و بيابان‌زا) و زبانه‌هاي اطلس و مديترانه (جريان معتدل و مرطوب) است. تركيب اين اقاليم متفاوت و متضاد در يك منطقه كوچك جغرافيايي، در جهان كم‌نظير است.

 اين تركيب، طي ميليون‌ها سال، ذره ذره و به زحمت توانسته زيستبومي بيافريند كه غناي آن موجب شده در شمار ذخاير زيستي كره زمين قرار بگيرد.  پارك ملي گلستان، زيستگاه كوچك‌ترين پستاندار جهان است (حشره‌خوار كوچك) و بعضي از كم‌نظيرترين گونه‌هاي جانوري جهان در جوار آن زندگي مي‌كنند (يوزپلنگ ايراني و گورخرآسيايي) و پوشش گياهي آن،  قديمي‌ترين جنگل جهان تلقي مي‌شود؛ جنگلي كه هر درخت آن حامل 10 ميليون شناسه ژنتيك است و به‌واقع يك كتابخانه سبز است در زمينه علوم زيستي.

 همان‌گونه كه خامدستانه است كه تخت‌جمشيد و نقش جهان را مشتي سنگ و خاك تصور كنيم، جنگل ابر را درختزاري تصور كردن كه به‌راحتي مي‌توان بلدوزر روانه آن كرد و دل آن را شكافت، عجيب است. تأسفبارتر اين است كه آن بلدورزهاي فرض محال ابتداي اين نوشتار ، هم‌اكنون آماده شده‌اند براي هجوم به جنگل ابر. اخبار حکایت از آن دارند که با وجود همه اعتراضات یک ماه گذشته وزارت راه بر اجرای طرح جاده ابر اصرار دارد و سازمان محیط زیست هم حاضر شده شریک جرم این فاجعه بزرگ زیست محیطی باشد.  . . . و ما، طرفداران محیط زیست هیچ غلطی از دستمان بر نیامده است . .

موخره: ودر چنین زمانی عمده توجه دوستداران محیط زیست معطوف بوده است به مسئله سیرک پردیسان!

سبزها، میراث مائو و ملکه زیبایی جهان

بيست سال است كه بيشتر مردم جهان ميراث كمونيستها را به سخره ميگيرند. تقريبا همه پذيرفته اند كه شوروي سابق ما به ازاي همه ان چيزي بوده كه ماركس تصور ميكرده و البته اكنون وراثي همچون كيم ايل سونگ و كاسترو هم تصوير ي متفاوت ارائه نميدهند. اين بحث كشاف را واميگذاريم براي بعد و اكنون فقط اشاره اي داريم به ميراث مائو. او را كنار جانوراني مثل استالين و سونگ و كاسترو نشاندن قدري بي انصافي است. لنين گفته بود دهقانان مرتجعيني بالذات فرومايه اند كه هرگز در انقلاب شركت نميكنند. و مائو با همين مرتجعين پرجمعيت ترين انقلاب تاريخ را به راه انداخت، بي چندان خشونتي. وراث او اكنون پر شتابترين نظام توسعه اقتصادي را در اختيار دارند و دست كم اينكه نگذاشته اند يك ملت يك ميلياردو دويست ميليون نفري گرسنه بمانند. پنجاه سال پيش چينيها زرد بودند و زشت و خيلي كوتاه قامت. حالا اما پوستشان گندمگون شده، قدشان شش سانتيمتر بلندتر شده (گزارش سازمان بهداشت جهاني) و جالب است كه با چنان جمعيتي شاخص هاي تغذيه انها از نيمي از كشورهاي جهان بهتر است. چهل سال پيش ‍ژوزوئه دو كاسترو (كتاب ژئوپلتيك گرسنگي) گفته بود دليل زرد بودن چهره چينيها  مزمن بودن انگل در بدن انهاست. او براورد كرده بود كه در ان زمان در بدن مردم چين مجموعا ده ميليون كيلو انگل وجود داشته است. ان مشكلات ديگر حل شده و همچنان كه گفتم اكنون ديگر پوست مردم چين گندمگون شده است. طرفه تر اين است كه امسال ملكه زيبايي جهان يك چيني بود كه عكس او را در اينجا ميبينيد. بعيد ميدانم اين ملكه هم چيزي از ان ده ميليون كيلو انگل بداند و در لحظه تاجگذاري ياد كرده باشد از مائو.

(تكلمه: و اما ربط اين موضوع به اين وبلاگ: برابري و عدالت اجتماعي ركن لازم توسعه پايدار است. هرگز در يك جامعه نابرابر پايداري در ان حد كه مرفهان زمين را نيالايند و فقرا طبيعت را تخريب نكنند رخ نميدهد. مضاف بر انكه  اساسا يك جامعه نابرابر هميشه يك جامعه درگير و پر تنش است. به همين خاطر است كه در همه جاي جهان احزاب سبز موتلف هميشگي چپها هستند.)

مؤخره: همه انچه كه گفته شد به جاي خود، اما نگارنده تصور دارد كه نصف دخترهايي كه همه روزه در حد فاصل خيابانهاي گاندي و جردن در تهران تردد ميكنند (اين مسير همه روزه رفت و امد من است) از اين ملكه زيبايي جهان زيباتر هستند!

تنها راه نجات خليج فارس

تبديل تدريجي تنش زيست‌محيطي معمول خليج فارس به يك بحران فراگير، موضوعي است كه متاسفانه چندان مورد توجه نهادهاي مسئول و دلمشغولان محيط‌زيست ايران قرار نگرفته است. به واسطه تراكم و تزاحم انواع فعاليت‌هاي صنعتي و نفتي و نيز محدودبودن توان خودپالايي طبيعي، خليج فارس از ديرباز با برخي دشواري‌هاي زيست‌محيطي درگير بوده است، اما حوادثي كه در ماه‌هاي اخير رخ داده‌اند، برمي‌تابند كه براي پهناب بزرگ جنوب روزگاري ديگر آغاز شده است. روزگاري كه درآن حتي دلفين‌ها و نهنگ‌هاي بزرگ‌پيكر نيز چاره‌اي جز خودكشي و سر بر سنگ‌هاي ساحل كوفتن پيدا نمي‌كنند. تكرار مداوم خودكشي‌ها و افزايش شمار گله‌ةاي دلفين‌ كه دست به اين كار مي‌يازند و ملحق شدن تدريجي نهنگ‌ها به دلفين‌ها در اين كار، نشانه‌هايي هستند  از بروز وضعيت پيش‌گفته. از ميان گزينه‌هاي مختلفي كه به عنوان عامل بروز اين شرايط مورد بررسي قرار گرفته‌اند، كارشناسان اكنون عمدتا بر يك انگاره انگشت مي‌گذارند: فعاليت‌هاي نظامي. حتي امكان بروز آلودگي‌هاي نفتي جديد كه محتمل‌ترين گزينه به نظر مي‌رسيد اكنون تقريبا منتفي شده است و كارشناسان عمدتا بر صحت فرض فوق‌الذكر پا مي‌فشارند. به همين خاطر براي نجات خليج فارس، همچنان كه پيش از اين در همين ستون اشاره شده است، چاره‌اي جز اعلام اين پهناب به منطقه «صلح» وجود ندارد. دغدغه‌مندان محيط‌زيست در ايران و جهان بايد اين موضوع را به صورت اضطراري، جدي و موثر پيگيري كنند.

بايد به صراحت درخواست شود كه همه جنگ‌افزارهاي دريايي از خليج فارس بيرون بروند و اينجا براي هرگونه فعاليت نظامي منطقه ممنوع اعلام شود.

خليج فارس براي ميليون‌ها  هموطن ما درياي زندگي است. گمان نكنيم روند مرگ و مير به گرفتن گريبان دلفين‌ها و نهنگ‌ها اكتفا خواهد كرد.

20 دليل براي نمردن دلفين‌ها

 

در يك ماه گذشته مسئولان سازمان حفاظت محيط‌زيست چندين‌بار درباره ماجراي مرگ‌هاي دسته‌جمعي دلفين‌ها در خليج‌فارس اظهارنظر كرده‌اند. اين اظهارنظرها طيفي از اطلاعيه‌هاي گروه‌هاي كارشناسي تا مصاحبه‌هاي تلويزيوني و مطبوعاتي مديران سازمان پيش‌گفته در تمامي سطوح را دربرمي‌گيرد. جمع‌بست همه اين اظهارنظرها رد تمامي پيش‌فرض‌ها درباره علت وقوع فجايع مذكور است. رئيس سازمان محيط‌زيست نيز صراحتا اعلام كرد سازمان متبوعش تاكنون به نتايج قاطعي درباره اين‌كه چه عواملي نمي‌توانسته است باعث مرگ دلفين‌ها باشد، دست يافته است، اما هنوز نمي‌دانند علت وقوع فاجعه چه بوده است.

گفته مي‌شود كه اديسون 4894 آزمايش انجام داد تا سرانجام توانست گرامافون را اختراع كند. جورج برنارد شاو در همين‌باره گفته بود به‌واقع دانش اديسون در اين نيست كه راهي را بلد است كه با آن مي‌شود گرامافون ساخت، بلكه در اين است كه او 4893 راه بلد است كه با آن نمي‌شود گرامافون ساخت!

بر اين منوال دانش و اطلاعات سازمان حفاظت محيط‌زيست درباره بحران اخير زيست‌بوم خليج‌فارس قابل ستايش است. آنها همه راه‌هايي را كه به مردن دلفين‌ها منجر نمي‌شود بلد هستند و اين البته دانش كمي نيست.

البته گاه هم به‌نظر مي‌رسد بين مسئولان سازمان و خبرنگاراني كه با آنها مصاحبه مي‌كنند رودرواسي وجود دارد براي اشاره به دلايلي كه احتمال وقوع‌شان بسيار افزون‌تر از مواردي است كه مداهنه‌آميز ذكر مي‌شوند، اما از ابتدا هم ردبودن‌شان قطعي است.

هجوم دوباره صدها دلفين به ساحل جاسك، كه از حركات‌شان برمي‌آيد قصد خودكشي دارند، كشف ششمين جسد نهنگ در 6 ماه گذشته و برخي نشانه‌هاي ديگر برمي‌تابند كه خليج‌فارس در آستانه يك بحران زيست‌محيطي قرار دارد. اين، فقط يك تنش معمول نيست، آنچه كه در همه ساليان گذشته خليج‌فارس دچار آن بوده، اين قطعا يك وضعيت تازه است. وضعيتي كه ايجاب مي‌كند تبديل پهناب بزرگ جنوب به «درياي صلح» اولويت تلاش‌ها براي نجات آن باشد. تاکید میشود: اولویت تلاشها. چون علت اصلی بروز بحران زیست محیطی جدید و به تبع آن مرگ دلفینها مسئله ای است در همین ارتباط.