مثل کاریکاتورهای ناجی العلی

اخبار منتشر شده در هفته گذشته حكايت از آن دارند كه برخلاف نص صريح توافق بين وزارت صنايع و وزارت نفت و سازمان حفاظت محيط زيست، توليد موتور پيكان همچنان با شمارگان بيش از 100هزار دستگاه در سال ادامه داشته و موتورهاي توليدي بهصورت گسترده در وانتبار پيكان و پژو آردي مورداستفاده قرار ميگيرد.
اين موضوع اگر بدون اطلاع سازمان حفاظت محيط زيست باشد (كه بعيد است) بيانگر نقض توافق از سوي شركت توليدكننده است. (ميدانيم كه اين شركت براي توقف توليد پيكان چه باج سنگيني از وزارت نفت گرفته بود.) و اگر اين شركت مدعي شود منظور از توافق مربوطه، توقف توليد «خودرو پيكان» بوده است و نه لزوماً موتور پيكان، قطعاً بايد گفت كه يك تقلب سخيف صورت گرفته است، زيرا علت تدوين توافق مذكور آلايندگي شديد و راندمان پايين سوخت در موتور پيكان بوده، وگرنه بدنه پيكان كه آزاري براي كسي نداشت.
اما اگر تداوم توليد موتور پيكان با اطلاع و توافق وزارت نفت و سازمان حفاظت محيط زيست باشد، موضوع ميتواند يك خيانت آشكار به منافع عمومي و همچنين نقض صريح اصل پنجاهم قانون اساسي انگاشته شود. البته اينگونه تمكينهاي سازمان محيط زيست در قبال نهادهاي تجاري و عمراني مسبوق به سابقه بوده و متأسفانه رو به تزايد است.
فراموش نكنيم كه صنعت خودرو در ايران بزرگترين فعاليت و صنعت فاقد ارزيابي زيستمحيطي در كشور است.اين صنعت با وجود همه آثار مخرب، زيانبار و حتي مرگزاي خود بدون ارزيابي زيستمحيطي، بدون توجيه واقعي اقتصادي و بدون حداقلي از الزام به پاسخگويي در برابر مصرفكنندگان خود نهتنها همچنان به رشد لگامگسيخته فاقد منطق اقتصادي و زيستمحيطي ادامه ميدهد، بلكه در مورد پيشگفته نشان داده است كه حتي از اين توانايي فرامتني برخوردار است كه توافقات مكتوب و قانوني را با فراغ بال نقض كند.
از اواسط همين هفته با نخستين موج سرماي زمستاني وارونگيهاي پياپي دما در تهران و برخي از شهرهاي بزرگ ديگر آغاز خواهد شد.
هر روز وارونگي دما يعني مرگ خاموش دهها شهروند ديگر. بيش از نيمي از اين مردگان، بهتصريح طرح جامع كاهش آلودگي هواي تهران مقتولان خودروسازان داخلي هستند... و شگفت است كه حكايت ادامه دارد.
وزارت راه و سازمان حفاظت محيطزيست توافق كردهاند بهجاي درختاني كه در مسير جاده عليآباد به شاهرود قطع ميشود در جاي ديگري درخت بكارند.
اينكه دريافتهاند درخت خوب است، براي هر دو اين مراكز هم ستودني است و هم قابل تقدير. خيلي طول كشيده است تا به اينجا برسند. گام بعدي اين است كه بدانند درخت با درخت و جنگل با درختزار تفاوت دارد. كار سختي است و فعلا نبايد از آنها اين توقع را داشت.
ريشهيابي واژه الماس امكان بايستهاي است براي سنجش حافظه جمعي.
اصل اين واژه «ماس» بوده و ريشه پهلوي دارد. بعدها در قرون ابتدايي دوره اسلامي اين واژه وارد زبان عربي شده و طبيعي بود كه عربها يك «ال» معرفه به ابتداي آن بيفزايند. دويست سالي همه كتابهاي علمي به زبان عربي نوشته ميشد.
بعد كه مترجمان فارسيزبان دست به ترجمه اين كتب زدند، بهخاطر نياوردند كه اصل كلمه ايراني است و «الماس» عيناً همينگونه وارد زبان فارسي شد. طرفهتر اين است كه در دورههاي بعدي كه كيمياگران ايراني موجب توسعه علم شيمي در جهان اسلام شدند، عربها فراموش كردند كه «ال» واژه الماس متعلق به خود آنهاست و يك بار به آن حرف معرفه را اضافه كردهاند، پس الماس را «الالماس» ناميدند، همانگونه كه الان نيز به كار ميبرند!
ما بهازاي طبيعي نشانهشناسي واژه الماس در حافظه جمعي، ماجراي آتشفشاني قله دماوند است. بيش از دههاهزار سال است كه دهانه اين قله كاملاً مسدود شده و احتمال آتشفشاني مجدد آن مطلقاً ناممكن شده است.
مگر زلزلهاي به قدرت نزديك به 10ريشتر بيايد و مخروط بزرگ آن را از هم بشكافد! كه در آن صورت مشكل مردم قبل از روانه شدن گدازه از دماوند، نابودي مطلق كره زمين خواهد بود!
اما مثل بسياري از آتشفشانهاي خاموش ديگر از برخي دامنههاي دماوند بخارات گوگرد، گلفشان و... بيرون ميزند. [دماوند در واپسين روزهاي تابستان 86] اين برونزدها در دورههاي تقريباً دهساله كم و زياد ميشوند.
جالب است كه با هر بار فرا رسيدن دوره زياد شدن بخارات شايعه آتشفشاني مجدد دماوند نهفقط اذهان عمومي، بلكه صفحات علمي روزنامهها را نيز دربر ميگيرد. يعني نهفقط مردم عادي بلكه روزنامهنگارانی كه خود 10سال پيش نيز خبرهاي مشابه را چاپ كرده بودند، ديگر بار نگران فوران دماوند ميشوند.
دماوند ما، اين بلندترين قله مخروطي جهان و منبع بيشترين چشمهساران پهنه بزرگي از كشور، كوه نجيبي است. نگران فوران آن نباشيم.